باید گفت آقای دوست محمدی هم کاریکاتوریست است، هم بازیگر تئاتر. او همچنین در مجله «همشهری جوان» سالهاست روی جلد کار می کند و در عین حال دارد پوستر هم کار می کند. آقای دوست محمدی، چرا یک کار خاص را دنبال نمی کنید؟ علتش چیست؟
این که آدم یک کار خاصی را دنبال نمی کند، شاید بر می گردد به علاقه هایش. خب گرایش به تئاتر در وجودم بسیار زیاد بود. در دوران دبیرستان و راهنمایی، در تئاترهای مدرسه ای شرکت می کردم. نقاشی هم می کردم. از سال ۶۹ با ورود به حوزه هنری قم به طور حرفه ای وارد تئاتر شدم. در سال ۷۴، گروه تئاتری ما یک سری کار در تهران گرفت که موجب شد به تهران بیایم. اما سال ۷۹ کار تئاتر را تعطیل کردم، چون زمان گیر و درآمدش بسیار کم بود. یک علت عمده دیگرش هم مسائل ذهنی و عقیدتی ام بود که نتوانستم به برخی سئوالات در این زمینه جواب بدهم. این سه عامل باعث شد تا راحت تر تئاتر را کنار بگذارم. با این وجود هنوز گاهی که تئاتر می بینم، مورمورم می شود که بروم نقشی را در آن ایفا کنم. حسن ختام پایان کارم در تئاتر در سال ۷۹، شرکت در یک جشنواره درآلمان بود که خیلی تجربه خوبی بود. اولین باری بود که به فرنگ می رفتم و فضای آن جا را از نزدیک می دیدم. از نظر تجربه تئاتری هم خوب بود. در بازگشت از گروه جدا شدم و وارد یک گروه کاملا حرفه ای شدم که بازیگرها و کارگردان های مشهوری در آن کار می کردند. در آنجا نیز با همان مشکلات مسائل عقیدتی برخوردم و بنابراین تئاتر را بوسیدم و گذاشتم کنار.
در اندازه بزرگتر
کاریکاتور را از کی آغاز کردید؟
سال چهارم دبیرستان، در قم دو تا گرافیست خیلی خوب داشتیم: یکی آقای محمد محمدی بود و یکی هم آقای سید حسن موسی زاده، این دو دانشجوی رشته گرافیک و از من حدود ۴ سال بزرگتر بودند. وقتی با کارهایشان بیشتر آشنا شدم، فهمیدم گرافیک همان چیزی است که می خواهم کار کنم. خلاصه، سال چهارم ریاضی را یک جوری گذراندم و پس از قبولی در کنکور وارد رشته گرافیک دانشگاه تهران شدم. در سال ۷۰ و قبل از شرع درس دانشگاه، با تشویق های بسیار زیاد آقای موسی زاده و آقای گل محمدی، معاون تجسمی دفتر تبلیغات، وارد عرصه کاریکاتور شدم و یک سری کار کشیدم. برادرم که کارمند دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود آن ها را فتوکپی کرد و آورد تهران و داد به آقای شجاعی و چند تا کاریکاتوریست دیگر از جمله آقای بیناخواهی و جهانشاهی که من آن موقع خیلی کاریکاتورهایشان را دوست داشتم. هر کسی نکته ای پای کارها نوشت و امضا کرد و این اولین انگیزه ها و اتفاق هایی بود که در کاریکاتور برایم رخ داد. آهسته آهسته کارهایم در برخی مجلات از جمله «سلام بچه ها» و «پوپک» چاپ شد و خرد خرد شروع کردم به کار کردن در زمینه کشیدن کاریکاتور.
سال ۷۴ اثاث کشی کردیم به تهران و ایل و تبارم آمدند این جا. در تهران، کمی حرفه ای تر به کاریکاتور پرداختم، هر چند هنوز هم خودم را خیلی حرفه ای نمیدانم. به نظرم شاید سال ۸۱ که یک سال تمام در «جام جم» کمیک استریپ کار می کردم. یکی از پرکارترین سال های کاریکاتوری ام باشد. هنوز که هنوزه در هیچ جشنواره خارجی نتوانسته ام شرکت کنم. بنابراین، به شدت از آن پس گردنی ها نیاز دارم. تنها انگیزه ام شرکت در دوسالانه های ایرانی بوده است. این دوسالانه ها حداقل دو سال دو سال توانسته است کارم را تداوم بخشد. اولین دوسالانه ای که در آن شرکت کردم، با موضوع «کتاب» بود. وقتی کارم را دیدم که چاب شده است، احساس خیلی خوبی داشتم سال بعدش هم همین طور بود.
کاریکاتور بر خلاف تئاتر، به گونه ای است که آدم احساس می کند پشت پرده است. یعنی می تواند از یک جای مخفی به مخاطبش نگاه کند. زمانی که در یکی از کافه های بین راهی استان خراسان متوجه شدم صاحب رستوران دارد کمیک استریپ های مرا در «جام جم» نگاه میکند، احساس تازه ای به من دست داد که در تئاتر وجود نداشت. یک حسی که او نمیداند من خالق این اثرم و من دارم احساسش را از خواندن اثرم احساس می کنم. نکته دیگر در کاریکاتور در مقایسه با تئاتر این است که برای مخاطبش حد و مرزی نمی شناسد، یعی کارت را همه دنیا می توانند ببینند.
در اندازه بزرگتر
احساس می کنم تفاوت کاریکاتورهای شما با خیلی از آثار کاریکاتوریست های دیگر به دلیل همان تجربه نمایشی شماست. یعنی احساس می کنم شخصیت های شما زنده اند و روی کاغذ مانند یک بازیگر تئاتر بازی می کنند. آیا واقعا همین گونه است و شما آگاهانه از تجربه نمایشی خود در آثارتان بهره می برید یا این احساس به طور ناخودآگاه در کارهایتان وجود دارد؟
قضاوت درست در مورد این مسئله البته بیشتر به عهده مخاطبان است تا من، ولی خودم واقعا به حضور تئاتر در کارهایم ایمان دارم. بنابراین، حضورم در صحنه تئاتر و کارهایم در آن حوزه در زمینه کاریکاتور به من خیلی کمک کرده است. به همین دلیل، اگر در حوزه هنرهای تجسمی میان گرافیک و کاریکاتور و تصویرسازی این سو و آن سو می روم، به این دلیل است که خیلی این هارا دور از هم نمی بینم. در تئاتر چیزهای مهمی را یاد گرفتم، از جمله آشنایی با فضاهای نمایشی و این که چطور احساساتم را بیان کنم و تجربه اندوزی در زمینه فیگورهای مختلف و میزانسن هایی که در آن هست. بنابراین، مسائل مختلف تئاتر در کارم تاثیر گذاشته است.
از طرف دیگر یک اتفاق خوبی که در دانشگاه ما در رشته انیمیشن افتاد حضور استاد تاراسف بود. او تاکید زیادی بر پانتومیم داشت و در تمام ترم ها آن را امتحان می گرفت. این اتفاق بسیار خوب و تاثیرگذاری بود. بنابراین در تجربیات آموزشی ام مثل زمانی که در انجمن تجسمی قم تدریس کاریکاتور یا تصویرسازی می کردم، هنرآموزان را تشویق می کردم آن شخصیتی را که قرار است بکشند، اول بازی کنند. خودم هم خیلی وقت ها حواسم نیست ولی وقتی یک دفعه به خودم می آیم، می بینم شدم همان آدمی که دارم می کشمش. آن موقع که تئاتر کار می کردم، تمرکز و رفتن در قالب شخصیتی که باید بازی اش می کردم خیلی به من کمک می کرد تا نقش را خوب ارائه بدهم. الان هم احساس می کنم در زمینه تصویرسازی و کاریکاتورهایم دقیقا این اتفاق رخ می دهد. یعنی هر وقت مثلا میمیک کسی را می کشم. دقیقا دارم همان حس را در چهره خودم ایجاد می کنم.
دراندازه بزرگتر
بنابراین، اگر از شما بخواهند کاریکاتور تدریس کنید، برای این کار بازیگری را هم آموزش می دهید؟
یکی از مسائل مهمی که آدم ها اصلا به آن فکر نمی کنند و برایشان بدیهی است، تسلط روی چهره و اندام خود است، چون بهترین مدل برای انتقال یک اتفاق به مغز آدم، بدن خود آدم است، یعنی شما دست خود را خوب نبینید، نمی توانید دست را خوب بکشید. حالا هر چه قدر هم از روی مدل های دست هایی که وجود دارد کپی کنید تا ندانید چه حالتی باید به این دست داد تا حسی را که می خواهید منتقل کند، کارتان تکمیل نمی شود. در فیلم های انیمیشن این موضوع خیلی قابل لمس است. در بعضی فیلم های نه چندان جالب، تماشاگر می بیند آدم ها و موجودات آن ها واقعی نیستند و همه چیز در کامپیوتر به وجود آمده است. بر عکس، کسانی که انیمیشن های موفق را تولید می کنند آن قدر تسلط در بازیگری دارند که راحت می توانند با یک نرم افزار رایانه ای موجود را به وجود بیاورند که از هر بازیگری بهتر بازی کند.
در اندازه بزرگتر
می خواهم برگردم باز به حوزه تجسمی و بپرسم با آن که شما طراحی تان خیلی خوب است، آیا گاهی شده که نتوانید حس خود را در کارتان منعکس کنید؟
اولا به تمام کسانی که سراغم می آیند یا سئوالی دارند، می گویم اول بروید سراغ طراحی، بنابراین، به نظرم طراحی در تمام زمینه های هنرهای تجسمی به ویژه کاریکاتور بسیار اهمیت دارد. من هنوز تلاش می کنم کارهای خوب زیادی را ببینم ودر طراحی آن ها دقیق بشوم، زیرا تسلط بر طراحی یک امر عمیق و پیچیده است. خود من هنوز راه زیادی را در این زمینه در پیش دارم. بنابراین، بارها اتفاق افتاده است که می خواستم یک فضایی را کار کنم ولی به خاطر ضعفم در طراحی نتوانسته ام که نشان می دهد در این قضیه چه قدر عقب هستم.
چگونه سوژه هایتان را پیدا می کنید؟ در طول این سال ها این سئوال را تقریبا از تمام دوستان هنرمند پرسیده ایم، زیرا می خواستیم ببینیم واقعا شیوه ای برای پیدا کردن ایده وجود دارد یا نه؟ یا این که این صرفا به تخیل هنرمند مربوط است؟
من احساس می کنم در کارهای خلاقانه همیشه تعیین فرمول کمی قضیه را عوض می کند. شاید نشود خیلی دنبال فرمول گشت، ولی من همیشه خودم و بچه هایی را که می خواهند در این مورد راحت تر فکر کنند، توجیه می کنم تمرین های خلاقیتی زیادی انجام بدهند. ما در تئاتر مجموعه ای از تمرین های خلاقیتی داشتیم که مثلا بچه ها دور هم می نشستند و یک جارویی را می انداختند وسط و می گفتند با این جارو کاری بکنید که معمول آن نیست. یکی می رفت جارو را بادبزن می کرد، دیگری آن را میگذاشت روی سرش کلاه گیس می کرد و فرد دیگری با آن گیتار می زد و غیره. این یک تمرین بود برای این که آن ها چیزی را که داریم می بینیم، مثل همیشه نگاه نکنیم. من تمرین های خلاقیتی را در ایده یابی کاریکاتور خیلی تاثیرگذار می دانم و چند تا نکته مهم دیگر مثل کار زیاد دیدن و آشنا شدن با نگرش های کاریکاتوریست ها. البته نه این که آدم از ذهن کسی یا زاویه دید او کپی بزند.
در مورد سوژه، همیشه مسلما اولین چیزهایی که به ذهنم می آید و تمام شاخه هایی را که فکر می کنم، یادداشت می کنم. مثلا اگر موضوع «گل» باشد، من به تمام مسائلی که وابستگی به کل دارند و هر چیزی که ارتباط با آن داشته باشد، فکر می کنم و دنبال یک سری ماجراهای طنز و اتفاق های جالب می گردم. ممکن است فرمول هایی نیز وجود داشته باشد، مثل این که آدم جای یک چیزی را عوض کند و آن را دائم در ذهنش جا به جا کند و بعد به یک نتیجه برسد یا مثلا بازی کند با شخصیت های معروف مثل کارهایی که با پینوکیو می شود یا با مرتاض های هندی. به هر حال، شخصا هیچ وقت دنبال فرمول ها نبوده ام، شاید از فرمول ها هم رد شده باشم، ولی اگر هم به یک فرمول ثابت رسیده بودم و از آن استفاده می کردم. می کوشیدم با یک زاویه دید جدیدتر به آن نگاه کنم.
در اندازه بزرگتر
لطفا در مورد کمیک استریپ هایت در روزنامه «جام جم» و کارهایی که در زمینه تک فریم انجام داده اید و آثار چاپ شده تان در روزنامه ها و مجلات توضیح بدهید.
در زمینه تک فریم ژونالیستی تجربه چندانی نداشتم و در روزنامه «جام جم» کارم تصویرسازی مقالات و گزارش ها بود که به نوعی میان تصویرسازی و کاریکاتور می چرخید، ولی ظاهرا بیشتر سمت و سوی تصویرسازی داشت. تجربه مطبوعاتی خوبی بود، به خصوص این که مثلا در سه ماه یاد گرفتم که چگونه می شود هر روز یک کار تولید کرد. در کار تک فریم کوششم این بوده که دنبال دیالوگ نوشتن نباشم، بلکه سعی کنم کارهایم هم فهم باشند. ولی در کارهای کمیکی که خیلی به روز بود، دیالوگ خیلی محور بود. این کمیک ها تاریخ مصرف داشت چون در رابطه با وقایع روز بود.
نوشته هایش را خودتان می نوشتید؟
بله.
و از تجربه تئاتری تان قطعا استفاده می کردید؟
خیلی، مثلا دیالوگ نویسی و نمک ریختن های کلامی تئاتر خیلی به کمکم آمد. در مورد کارم در «همشهری» باید بگویم کارهای کاریکاتور و تصویرسازیم در آن جا خیلی محدود است و الان صرفا کار گرافیک می کنم. البته در«همشهری جوان» گاهی کارهای تصویرسازی و کاریکاتور دارم که بیشتر اتفاقی است.
در اندازه بزرگتر
چه مسئله ای باعث شده به سمت کار گرافیکی گرایش پیدا کنید: شرایط جامعه، شرایط مطبوعات یا وضعیت خود کاریکاتور؟
این طور نیست که علاقه مند نباشم یا این که بخواهم تنها به کاریکاتور بپردازم. تجربه کار در «همشهری جوان» به عنوان گرافیست و مدیر هنری یک تجربه جدید برای من بوده است. مسلما به این جور کارها هیچ وقت به عنوان یک هدف غایی و یا یک حرفه اصلی اصلا فکر نکرده ام ولی می توانم بگویم در کل شاخه های گرافیک، واقعا به کار پوستر خیلی علاقه دارم و بنابراین به آن به عنوان یک کار جنبی یا تفننی نگاه نمی کنم ولی در مورد صفحه آرایی خوب این نظر را ندارم و آن را صرفا یک تجربه می دانم. البته شرایط هم شرط است ولی من بیشتر از تصویرسازی و گرافیک تامین مالی می شوم، یعنی الان اصلا برام مهم نیست که از کاریکاتور درآمدی ندارم. بنابراین، هر گاه یک سوژه کاریکاتور به ذهنم برسد، فورا آن را اجرا می کنم. در کاریکاتور بیشتر به دنبال طنز و مسائل کمیک هستم نه بیان احساساتم.
با توجه به این که یکی از اساسی ترین مشکلات کاریکاتور ایران این است که کاریکاتوریست ها نمی توانند کمیک کار کنند و موضوعات را خنده دار به نمایش بگذارند، به نظر شما چگونه می توان به بیان خنده دار رسید؟
به عنوان کسی که در نقطه ای از این کار قرار دارد، اصلا نمی توانم نظریه ای بدهم؛ ولی احساس می کنم این قضیه خیلی به روحیه و به احساسی که از محیطشان دارند، بر می گردد یا حتی به خانواده آن ها. دوست دارم آدمی باشم که در هر محیطی که کار می کنم به آدم های اطرافم انرژی بدهم. شاید درون من یک آدم شاد به آن معنا نباشد، ولی شاد کردن دیگران را خیلی دوست دارم. این در کارم خیلی تاثیر گذاشته است. بنابراین، دوست دارم وقتی هم کاریکاتور کار می کنم، همین اتفاق بیفتد.
وقتی می بینم کسی کاریکاتورم را می بیند و می خندد، لذت زیادی می بردم. دوست دارم حرفم را با خنده بزنم تا اخم کردن. در اجتماع هم گاهی واقعا مشکل دارم، به لحاظ این که شاید یک جاهایی لازم باشد آدم با تلخی حرفش را بزند که من توان این کار را ندارم: یعنی نمی توانم راحت حرف هایم را خیلی جدی و یا با تلخی به آدم ها بزنم.
در اندازه بزرگتر
در واقع، طراحی خوب شما از شخصیت هایتان به دلیل همین حرکت داشتن و فانتزی بودن، فرم و محتوا را خیلی به هم نزدیک کرده است. کاریکاتوریست های ما برای این که کارهایشان را خنده دار کنند، حتما نیاز دارند که خوب طراحی بکنند تا آدم هایشان حیات داشته باشد و بتوانند بازی کمیک را در آن ها نمایش دهند. به هر حال، کارهای شما را از موفق ترین کارهایی می دانم که در ایران دیده ام و به این لحاظ به شما تبریک می گویم.
یکی از اتفاق های خوبی که در انیمیشن های خیلی موفق رخ می دهد، همانی است که شما در حقیقت گفتید.
کاریکاتوریست هایی که می خواهند به صورت حرفه ای کار کنند، باید به شخصیتی برسند که خیلی مهم است دوست داشتنی و خواستنی باشد. اگر این شخصیت دوست داشتنی نباشد، مخاطب استقبال نمی کند.
بله، همین طور است، اما مثلا وقتی می خواهید تلخی یا سیاهی را نشان بدهید، مسلما شخصیت ها هم چندش آور و تلخ خواهند شد. اصولا به نظر من کاریکاتوریست کسی است که می تواند درونیات خود را روی کاغذ بیاورد و در واقع شخصیت اثرش به نوعی ادامه شخصیت خودش است.
در اندازه بزرگتر
چقدر انیمیشن را جدی گرفته اید؟
به لحاظ شرایطی که در جامعه ما وجود دارد، من خیلی نتوانستم حرفه ای انیمیشن را دنبال بکنم. من انیمیشن را انتخاب کردم زیرا به آن علاقه داشتم و به ویژه می خواستم چیزهای تازه ای علاوه بر آن چه قبلا در چهار سال لیسانس خوانده بودم، یاد بگیرم؛ اما حالا پس از این تجربه احساس می کنم در فضای تصویرسازی و کاریکاتور بسیار مستقل تر و راحت تر می توانم عمل کنم.
نکته دیگر این که انیمیشن چه در عرصه فرهنگی و چه در عرصه تجاری در ایران فعلا فضای عجیب و غریبی دارد. در شکل تجاریش که شامل تبلیغات تلویزیونی نیز می شود، به نظرم ما خیلی پیشرفت داشته ایم ولی این گرایش برایم خیلی جذابیت زیادی ندارد. در شکل هنریش نیز کارهای خوبی برای بچه ها می شود که فعلا من در فضای این کارها نیستم.
از میان کاریکاتوریست ها، کارهای چه کسانی را دوست دارید؟
من خیلی روی اسم ها تاکید ندارم، شاید به مرور وقتی کار کسی را زیاد ببینم، خیلی حساس بشوم ببینم نامش چیست. مثلا نام کاریکاتوریست بزرگی چون کروگر را شاید یک سال است که می دانم ولی کارهای او را ۱۰ سال است که می بینم. در میان ایرانی ها، واقعا از خیلی کارها خوشم می آید مثلا من از کارهای حسین پور یک جور لذت می برم و از کارهای آقای نیرومند و شجاعی یک جور دیگر لذت می برم. به هر حال، دائم کارهای ایرانی و خارجی را می بینم و سعی می کنم از کارهای خوب هر کس لذت ببرم. مثلا کینو واقعا یک استاد بزرگ است. هر کارش را که نگاه می کنم، یک حس خوب به من منتقل می کنند. به هر حال، هر کار خوبی، حسن و مزه خودش را دارد.
در اندازه بزرگتر
اوضاع کاریکاتور را چه طور می بینید؟
به نظرم با حضورمجلات کاریکاتور، خانه کاریکاتور و موفقیت کاریکاتوریست های ایرانی در صحنه های جهانی، کاریکاتور ایران در جوامع بین المللی خوش درخشیده است. اما با این که نیروهای ما خوش می درخشند، ولی کارایی ندارند؛ یعنی زمانشان دارد هرز می رود. زیرا کاریکاتوریستی که در فلان جشنواره اول می شود. قطعا اگر در یک کشور اروپایی بود، حداقل در دو سه روزنامه معتبر جهان می توانست کار کند. ولی این عدم ارتباطات خیلی آزاد دهنده است. در داخل ایران اگر چه فضای سیاسی خیلی به رشد کاریکاتور کمک کرده، ولی احساس می کنم خیلی موقع ها دست به کارهایی می زنیم که شاید خیلی عمیق و درست نباشند. دیگر این که به نظرم افق های روشنی در برابر کاریکاتور ایران وجود دارد ولی ما باید به فکر درآمدزایی برای کاریکاتور کشورمان باشیم، یعنی صرفا مطبوعات از عهده این کار بر نمی آیند؛ زیرا مانند کشورهای دیگر آن قدر فروش ندارد، به هر حال، باید فکری کرد. من به دوستان کاریکاتوریستم همواره گفته ام خودشان را حتما درگیر گرایش های نزدیک به کاریکاتور بکنند و در زمینه های تصویرسازی و انیمیشن چه به لحاظ اقتصادی چه به لحاظ تجربی کار کنند.
پیشنهاد قابل اجرایی برای این که درآمد کاریکاتوریست ها بالا برود، دارید؟
تا حالا به این مسئله فکر نکرده ام، شاید به این فکر کرده باشم که یک مجوعه کتاب خاص که مردم پسند هم باشند، تولید کنم. برای این کار باید بدانیم واقعا مردم چه می خواهند و این کار سختی است، زیرا با وجودی که نشریات و مطبوعات متعددی در ایران وجود دارد ولی هنوز نتوانسته ایم دست مردم را بخوانیم و ببینیم واقعا چه چیزی را دوست دارند. البته یک علت عمده نداشتن تیراژ شرایط اقتصادی است، یعنی تا وقتی شرایط اقتصادی در مملکت درست نشود، مسلما پول پای هیچ چیز داده نمی شود.
در اندازه بزرگتر
شرایط اقتصادی شما چطور است؟
شکر خدا خیلی خوبه، یعنی واقعا به لحاظ کاری سرم شلوغه و حتی ۲۰ تا ۳۰ درصد سفارش هایم را پاس می دهم به بچه های اطرافم.
پس با وجود مشکلات حاضر، هر کس کارش خوب باشد، کار دارد.
این را واقعا قبول دارم، یعنی الان شاید گفته شود ۱۰ تا کاریکاتوریست در ایران خوب پول در می آورند، ولی این ۱۰ تا آدم بی خودی این طور نشده اند، به خاطر کار خوبشان این وضعیت را دارند. در زمان انتخابات از پنج شش جا با من تماس گرفتند که برای کارهای انتخابی مثلا کمیک کار کنم که خوشبختانه یا متاسفانه، نتوانستم برای هیچ کدام آن ها کار کنم چون زمانش را نداشتم.
آیا صحبت دیگری دارید؟
نکته خاصی به ذهنم نمی رسد این که مرا برای گفت و گو انتخاب کردید، تشکر می کنم. ولی من یک چیزی می خواهم در آخر بگویم این که مواظب باشیم همه حرف هایی را که می شنویم از گوشمان بیرون نکنیم و آن حرف هایی که خوب است را واقعا بفهمیم و بشنویم چون فضای موجود خیلی ضد نصیحت است. یکی از آن حرف ها این است که یک جوری زندگی کنیم که احساس کنیم که زمانمان از دست نرفته و دست روی دست نگذاشته ایم. چون هیچ کس هیچ کاری برایمان نخواهد کرد. بهترین کسی که می تواند به درد آدم بخورد، خود آدمه، بنابراین، منتظر کسی یا محیطی یا اجتماعی یا فضایی نباشم و خودمان تلاش کنیم تا به جایی برسیم.
برای دیدن گالری منتخب آثار تصویرسازی و کاریکاتور این هنرمند اینجا و اینجا را کلیک کنید.