در این که هر کاریکاتوریست طنز خاص خود را دارد. تردیدی وجود ندارد. اما طنز در آثار برخی از هنرمندان، شکل و شمایل خاص تری به خود می گیرد که منتقدان را وامی دارد تا واکنشی متفاوت را از خود نشان دهند. این واکنش تازه گاه متناسب با نظر خود کاریکاتوریست نیست، به طوری که از ابراز آن اظهار شگفتی می کند.
ترکیبات و اصطلاحاتی نظیر «طنزسیاه» و امثال آن، در مورد آثار زلاتکوفسکی چندان کارساز به نظر نمی رسد و در این مورد، بهتر است اصطلاح مناسب دیگری را جست و جو کرد؛ چیزی که در خور هنر او باشد و بتواند نوع یا چگونگی طنز مورد اشاره را روشن تر سازد.
به هر حال، به نظر می رسد طنزهای زلاتکوفسکی این استحقاق را داشته باشند که از نامگذاری جدیدی بهره ببرند ممکن است برای کشورهای آزاد شده شوروی که از بند رسته اند، این تقسیم بندی ظریف چندان ضروری به نظر نرسد. ولی برای مخاطبان دیگر که به واسطه آزادی بیان تا کنون با تقسیم بندی های متنوعی از طنز روبرو بوده اند، لازم به نظر می رسد.
به نظر می رسد که حساسیت بر سر طنز خاص زلاتکوفسکی بی جهت نبوده و نیست. طنز خاص او به خصوص در مواردی که به ارتباط میان انسانها مربوط می شود. به شدت شایان تحلیل و بررسی عمیق است. از آنجایی که معمولا جنبه های آرمانی آدمها جلب توجه می کند.. نحوه پرداختن به موضوع آن ها نیز می تواند منجر به بررسی گسترده ای در این زمینه شود.
در این بررسی، شاید برای مردم شوروی سابق که به واسطه سانسور قوی چندین دهه عقب نگاه داشته شده بودند، این جزئیات اغلب ضرورت چندانی نیابد، ولی برای شهروند غربی که انواع طنز را به سادگی از یکدیگر تشخیص می دهد، این امر اجتناب ناپذیر است.
یک شهروند غربی همواره از خود می پرسد هراس های زلاتکوفسکی در زمینه نمایش تباهی انسانها از کجا سرچشمه گرفته است او چرا ضمن تمایل به نزدیک شدن به نوعی سمبل گرایی، این قدر از آن هراس دارد؟ در ساده ترین شکلش، ممکن است این مسئله ناشی از نوعی کنجکاوی باشد، ولی در این میان عاملی که او را از پیش روی باز می دارد، از چه عامل ناشناخته ای نشات می گیرد؟
ممکن است این ها ترس های کودکانه اش باشند که تا زمان حاضر با او مانده اند. بنابراین، اینجا پرسش تازه ای پیش می آید: یک ترس می تواند در یک اثر هنری، مایه ای برای طنز باشد؟
البته این نوع جدیدی از طنز نیست، زیرا طنزای زیادی را در زمینه کاریکاتور سراغ داریم که هسته اصلی اش ترس شدید یا فوبیا (Phobia) است. بنابراین، بدیهی است که ناچار شویم طنز زلات را در طبقه خاصی قرار دهیم.
همچنین اگر بگوییم هنر زلاتکوفسی موجب شده است تا نوع خاصی در طنز ایجاد شود، سخن به گزاف نگفته ایم. دلیلش مقایسه آثار طنزآمیز او با آثار طنزآمیز دیگران است. هر بیننده ای می تواند به سادگی به این تفاوت ها برسد و آن ها را لمس کند.
حال به جایی رسیده ایم که می توانیم این تقسیم بندی را با جرات تمام بیان کنیم. باید اعتراف کرد او هنرمندی با بینش اگزیستانسیالیستی است که برای «وجود» اصالت خاصی قائل است. این بینش در آثارش از طریق برون فکنی ناخودآگاه به روشنی قابل مشاهده است.
زلاتکوفسکی در مورد بیان مسائل میان انسانها سبک کاملا خاص خود را برای ارائه آنچه می اندیشد به کار می برد. درست است که طنز در لابلای اشکال و خطوط او سوسو می زند، ولی ماجرا فراتر از این ها است. گاه یک برخورد ساده در نظر او تبدیل به نوعی «باجگیری» می شود و این مشخص است که او تصور خاصی از یک ارتباط معمولی دارد که شاید هیچکدام از ما در ذهن خود نداشته باشیم.
کاریکاتورهای زلاتکوفسکی لایه در لایه است و با هر مکاشفه می توان به لایه بعدی وارد شد. شاید در لایه اول با یک طنز ناب مواجه باشیم، ولی مطمئن باشید در لایه های بعدی. مفاهیمی چون ترس های بیمارگونه (فوبیا) به سادگی قابل دریافت است.
اگر توانایی ورود به لایه های عمیق را داشته باشیم. ممکن است با مفاهیمی که به نوستالوژی های گوناگونی اشاره دارند روبه رو شویم. از این روست که می گوییم طرح های زلاتکوفسکی این اعتبار را دارد که جایگاه خاصی را به خود اختصاص دهد.
او یک بار گلایه کرده بود که چرا اغلب بینندگان صرفا به لایه های ظاهری آثارش اکتفا می کنند و زحمت ورد به لایه های عمیق تر را به خود نمی دهند. شاید طنز مورد نظر او در لایه هفتم خفته باشد. آیا این واکاوی به زحمتش نمی ارزد؟