کتاب " ابری "جان کونئوشاید یکی از تعجب آورترین آثار هنری باشد که در سال گذشته میلادی چاپ شده است. کتابی که کارتون هایی بسیار تکان دهنده دارد که موقعیت های تلخ وخشونت بار را به تصویر کشیده است. این آثار کونئو با تصورات عجیب و غریب او و استعدادی که صحنه ها را به تصویر کشیده است مشهور شده اند. او طراح مشهور و کهنه کاری است که مشتریان قدرتمندی نیز دارد که برخی از آنها نشریات مهم امروز هستند. گرچه کونئو هرگز به دنبال چاپ آثارش نبوده است اما این که چگونه آثار هنری او از روی میز کارش وارد کاتالوگ های مشهور جهان شدند داستانی طولانی دارد. شاید یکی از این دلایل را روی جلد کتاب " ابری " بتوان دانست که با آثار خصوصی تر و کنایه آمیز تر او هم طراز هستند و او را از میان دهها هنرمندی که شاید به اندازه او نیز مشهور باشند برگزیده کرده است. شاید غیر قابل تصور به نظر برسد و یا حتی اگر واقعیت داشته باشد تصور کردن آن مشکل باشد که یکی از کتابهایی که هنوز کشف نشده اند بتوانند کیفیتی بالاتر از آثار کونئو داشته باشند. این علامتی امیدوارکننده است که گرافیست ها موفق شده اند چنین آثار ایده آلی و محکم را کشف کنند.
از صحبت هایم با این هنرمند که بسیار صمیمی و جذاب بود بسیار لذت بردم.
تام اسپورجن: می توانید داستان را تعریف کنید که چگونه آثار شما از روی میز کارتان به مرحله چاپ رسیدند؟ در ابتدای کتابتان از دو نفر تشکر کردید آنها که هستند؟
جان کونئو: چند سال پیش استیون گوارناسیا که طراح و تصویرگر بسیار مشهوری است ( فکر می کنم در حال حاضر رئیس دپارتمان طراحی پاراسون باشد) طراحی های مرا به چند گرافیست که در حال انجام پروژه کاری با آنها بود نشان داد. او چند کتاب مرا قبلا دیده بود. فکر می کنم در "آیکون" طراح کنفرانس در سانتافه یا فیلادلفیا بود. من چند طراحی ام را برای آنها بردم و تمام شب این طراحی ها دست به دست میان آنها می چرخید. شاید آنها قدرتی در طراحی هایم حس کردند، اما من آن زمان چندان حرفه ای نبودم. به هر حال وقتی به خانه برگشتم استیون با من تماس گرفت و گفت قصد دارد این آثار را به فانتا معرفی کند و از من سوال کرد با این کار موافقم.
بالاخره اریک رینولدز از گرافیس با من تماس گرفت و در باره طراحی یک کتاب با هم صحبت کردیم. مدتی گذشت وذوق وشوق من کم تر شد و فهمیدم که روند چاپ کتاب بسیار با طراحی های مطبوعاتی مستقیم" مسئولیت - جنگی" من تفاوت دارد. اریک مرا بسیار تشویق کرد اما تردید من در باره این که نمی توانم چنین طراحی هایی بکشم باعث شد از انجام این کار صرفنظر کنیم. گرچه به طراحی هایی که در آخر شب در موقع بی کاری در باره این موضوعات می کشیدم ادامه دادم.
بعد از چند سال با تشویق دوستان و همکارانم تیم باور و جو سیاردیلو جرات پیدا کردم که طراحی هایم را به چند طراح و کارگردان هنری که از دوستانم بودند نشان دهم و حتی برخی از آنها را در فیس بوکم بگذارم. ( البته اکثر این طراحی ها را آخر شب ها کشیده بودم ) یکی از دوستان طراحم رابرت فستینو که سالها با او در هفته نامه " اینترتینمنت " کار کرده بودم روزی به خانه مان آمد و این طراحی ها را که مدتها در کشوی میزکارم خاک خورده بودند دید و چند تا از آنها را با خود برد و ۲۰ تا از آنها را اسکن کرد و برای شرکت ای دبلیو فرستاد و این طراحی ها در کنار یکدیگر قرار گرفتند و شبیه به مدل اولیه آثاری بودند که به فانتاگرافیک نشان داده بودم و آنها بار دیگر با من تماس گرفتند و رئیس آنها کیم تامسون گفت: " خوب، اگر موافق باشی از آنها کتابی چاپ کنیم." مدل اولیه رابرت چندان با طراحی کامل شده کتاب تفاوتی ندارد.
من این طراحی ها را در کشوی میزم گذاشته بودم، اما مطمئن بودم که روزی کسی آنها راپیدا و کشف می کند.
تصویر ذهنی
اسپورجن: شما گفتید مطالب کتاب " عصبی" را در دو مکان و به عنوان طراحی های موضوعی توصیف شده کشیده اید اما این طراحی ها کامل و تکمیل شده به نظر می رسند. حتی رنگ آمیزی آن نیز کامل است. آیا برای چاپ این آثار بیشتر روی آنها کار کردید؟ این طراحی ها را چگونه از طراحی های قبلی تان که روی وب سایت قرار داده اید مجزا می کنید؟
کونئو: بله ، مطالب کتاب طراحی کمی گمراه کننده است. من نیز مانند هر هنرمند دیگری طراحی های دم دستی برای خط خطی کردن انجام می دهم. چیزهایی مانند نوشتن شماره، ایده هایی که سریع به ذهنم می رسند و چیزهایی مثل نوشته های تکلیف مانند. این طراحی هایی هستند که در قفسه ها و یا همه جای خانه تلنبار شده اند. ( درست مانند غلیان احساسات که حس می کنم همین الان و به سرعت باید طراحی بکشم که شاید به شکل تصاویری باشد که دهها بار قبلا کشیده ام. هر بار به همین صورت است ...)
اما طراحی های کتاب " عصبی" همه به شکل کتاب جلد ضخیم و کوچک " طراحی های هولبین" کشیده شده اند و من این عقیده را دوست دارم که این کتاب های جلد ضخیم و کوچک پر از طراحی های کوچک و رنگ آمیزی شده باشند. چیزی درون من وجود دارد که به خوبی به محدودیت ها و کار کردن در آن مستطیل کوچک پاسخ می دهد. عجیب اینجا است که من کاغذ بزرگتر و دست و پاگیر تر را انتخاب می کنم اما به طور منظم و به روش خودم شروع به کار روی آن می کنم. و حتی " دفتر طراحی" ۲۵ صفحه ای مانند هر چیز دیگر زندگی ام به من توهم نظم و کنترل را می دهد. الان که در این باره فکر می کنم واقعا ناامید کننده است.
اسپورجن: برای این که صحبت هایتان در ذهن خوانندگان بماند می توانید کمی در باره کسانی که روی شما تاثیر گذاشته اند صحبت کنید و هنرمند مورد علاقه تان را نام ببرید؟ قول می دهم هیچ هنرمندی ناشناس باقی نماند.
کونئو: من به سرعت تحت تاثیر قرار می گیرم و یک عمر عدم اعتماد به نفس موجب تغییرات سبکی و مشکل آفرین برای من شده بود. باید دقت کنم که زیاد خودم را غرق زندگی قهرمانان آثارم نکنم وگرنه ممکن است از زندگی معمولی ام فاصله بگیرم.
وقتی هنرمندانی چنین با استعداد می بینم فکر می کنم باید فهرستی از هنرمندان معاصر که آنها را تحسین می کنم و مرا تحت تاثیر قرار داده اند بنویسم اما از میان این فهرست فقط می توانم نام چند تن از آنها را ببرم. یکی از هنرمندانی که بر من تاثیر گذاشت" فریسو هسنترا" طراح کتابهای کودکان، طراح و کارتونیست ایتالیایی " تولیو پریکولی" ، کارلوس نین"، " اسکار گریلو" و طنز پرداز اوایل دهه ۱۹۰۰ " هری رونتری" و " ای . بی . فراست " هستند و شاید کمی عجیب به نظر برسد اما من هر روز آثار رامبراند را نگاه می کنم.
به تازگی تحت تاثیر هنرمندانی قرار گرفته ام که ساده تر، طبیعی تر و با سبکی طنز آمیزتر کار می کنند. من عاشق صریح و با فرهنگ بودن آثار مارک ماریک، مارسل زامان، پل دیویس ( هنرمند جوان انگلیسی) و بنویت هستم. البته تاثیر آنها بر روی طراحی های کتاب " عصبی" اصلا مشخص نیست فقط گاهی خود را در احساسات عمیق حسادت نشان می دهند. من تاسف می خورم که چرا نمی توانم نگرش پر زرق و برقم را در طراحی تغییر دهم.
اسپورجن: آیا برای طراحی این پروژه الهام بخشی خاصی داشتید؟
کونئو: نه، بدین دلیل که من آنها را به شکل " پروژه " نمی دیدم.
این طراحی ها قرار نبود چاپ شوند و فکر می کنم کمی هم مفاهیم افسار گسیخته داشته باشند. این طراحی ها را فقط برای تمرین کردن می کشیدم. سعی می کردم مشکلات زنگ آمیزی در خطوط طراحی هایم را بهتر کنم. و دائم طراحی می کشیدم بدین دلیل که از خط هایی که طراحی می کردم اطمینان نداشتم و راضی نبودم و نوع " شخصیت هایی" را که می خواستم بکشم حتی تناسب و هماهنگی و نوع را در طراحی هایم انتخاب نکرده بودم. به همین دلیل این طراحی ها را برا ی پیدا کردن آرامش فکری و یافتن سبک کاری ام انجام می دادم . دوست داشتم طرح افراد میانسالی را بکشم که سعی می کردند کارهایی را انجام دهند اما چندان موفق نمی شدند. من شخصی هستم که از پیدا کردن روش هایی برای طراحی لذت می برم البته اکنون این طراحی ها در کتاب چاپ شده اند اما من نا امیدانه تلاش می کنم مردم را متقاعد کنم که هریک از این تصاویر تفکر درونی عمیق وجهانی مرا نسبت به دنیا نشان می دهند اما فکر نمی کنم کسی این کتاب را بخرد. منظورم کتاب و یا حتی دیدگاه های درونی آن است.
ادامه دارد...