جواد علیزاده
من کاریکاتورهای قبل از انقلاب را می توان در چند شاخه تـقسیمبندی کـنم، در واقع کاریکاتور دهه پنجاه به چند عامل مـرتبط میشود.
مـن از یک منظر دیگری میخواهم نگاه کنم. نشریهای به نام توفیق با نگاه تودهای که دارد و موضوعات سیاسی را به صورت کاملا قـابل اعـتنا مـطرح میکند و حتی آدمهایی مثل دکتر شریعتی را وامیدارد که نسبت بـه این نشریه با نوشتن مقالهای ادای دین کند، طبیعی است که این نشریه در آن فضایی که اوج قدرت پهلوی است نمیتواند زیـاد ادامـه حـیات بدهد. اما آنها زرنگتر از این هستند که نشریات را توقیف کنند یا ایـنکه مـقابله قهرآمیز داشته باشند.
دکتر شریعتی کمدی را هنر پابرهنهها و پاپتیها و تودهها میداند و اینطور نتیجه میگیرد که کاریکاتور هنر تـودههاست هـنر هـمین آدمهای پابرهنه است باشند. میآیند از روشهای بسیار آگاهانه استفاده میکنند و از درون حاکمیت کـسی کـه نـماینده مجلس و کاریکاتوریست هم هست را انتخاب میکنند که یک نشریه کاریکاتوری را تاسیس بکند تا جـای خـالی تـوفیق را پر کند و نشریه کاریکاتور متولد میشود. من یک پرانتز باز کنم در مطلبی که دکتر شریعتی در مـورد کـاریکاتور مینویسد، میگوید که هنر به دو قسمت تقسیم میشود؛ هنر کمدی و هنر تراژیک. هنر تراژیک را هنر آدمهای والا تـبار، آدمهای ثـروتمند و متمول و طبقه برتر میداند که پایگاه تودهای نداشت و وقتی پایگاه تودهای نداشته باشد مـحدود بـه یک سری خواص میشد. مثلا در سینما، نقاشی یا گرافیک آدمهای خاصی هستند. و کمدی را هنر پابـرهنهها و پاپتـیها و تـودهها میداند و اینطور نتیجه میگیرد که کاریکاتور هنر تودههاست. هنر همین آدمهای پابرهنه است؛ در واقع برای ایـنکه ایـن را از او بگیرند معنا را از کاریکاتور گرفتند یعنی آمدند دامن زدند به یک جریانی از هـنر کـاریکاتور کـه آقای شجاعی هم اشاره کردند که از معنا تهی شد و بیشتر فرمگرایی بود که این البـته در دنـبال آن جـریان هنری که حاکم بر فضای فرهنگی آن روز بود طبقهبندی میشود و نمودش در کاریکاتور ایـنگونه جـلوهگری کرد؛ خوب بعد نشان داد که تمام کسانیکه در این امر دخیل بودند بویژه محصص که سردمدار این جـریان بـود، خیلی زود فهمید که کاریکاتور اساسش مفهوم است و معنا. وقتی شما معنا را از کاریکاتور بـگیری دیـگر کاریکاتور نیست و یک چیز دیگر است.
اردشیرمحصص
پس دو جریان ایـنجا ایـجاد شـد یکی کاریکاتور مطبوعاتی، دوم کاریکاتورهایی با مفاهیم قـالب روشـنفکری. همزمان فکر میکنم در این دوران کاریکاتورهای نمایشگاهی برای افرادی که میخواهند مستقل باشند ایجاد مـیشود و نـمایشگاههایی ایجاد میشود که مثالش تـالار عـبید در دانشکده هـنرهای زیـبا هـست که کاریکاتوریستهای جوان بصورت معدود نـمایشگاههایی راه میاندازند.
ولی خوب کاریکاتور قبل از انقلاب اصلا تودهای نیست؛ و هنرمندان آن با پشتکار، جـسارت یـا زمینههای خاص اجتماعی به این کـار وارد شدهاند. البته چون کاریکاتور به هر حال ذاتش انتقاد سیاسی است طبیعی اسـت کـه به لحاظ مفهومی در ایران در آن مـقاطع خـاص بـیشتر مفاهیم کلی را در نـظر مـیگیرد و کمتر وارد جزئیات و مسائل روز مـیشود. به هـمین دلیل است که بیشتر نمادین کار میکنند آنهایی که جسارت دارند و آنهایی هم که وابـسته هـستند طبیعتا بانی کاریکاتور فکاهه و کمیک هستند.
طـبیعی اسـت که با شرایط خاصی که رژیـم گـذشته ایـجاد کـرده بـود کاریکاتور به ایـن سـمت برود، به عبارت دیگر تحلیلمان نسبت به کار آدمهای قبل از انقلاب نباید برای امروز صورت بگیرد. برای درک درسـتی از شـرایط آن مـوقع فرض کن ساواک چه میکرد با افـرادی کـه بـخواهند حـرفی مـخالف تـفکر آنها بزنند.
یک عده کاریکاتوریست هم بودند، که آمدند شروع کردند به نقد کاریکاتورها بصورت نوشتاری که این خیلی به کاریکاتورها کمک میکرد و از نکات مثبت کاریکاتور قبل از انقلاب بـه حساب میآید. حالا باز کاری ندارم که خود این چون برخاسته از همان جریان روشنفکری بود کاریکاتور را به سمت خاصی سوق میداد اما به هرحال یک جریان قابل اعتناست. یعنی کاری که بـاعث شـد تا کاریکاتور از نشریات فکاهه به نشریات روشنفکری و بسیاری نشریات آماتوری هم بیاید که برای اینکه بگویند حرفی برای گفتن دارند از کاریکاتور استفاده میکردند. البته من به اینکه چه مفهومی را انـتقال مـیدادند کاری ندارم٬ نویسندههای مطرحی چون جواد مجابی و آقای پاکباز و یا خانم محصص که در مجله تماشا خیلی جالب و حرفهای نقد نوشتهاند که خیلی از نـقدهای ایـشان امروز در کاریکاتور به کار مـیآید و هـمین باعث شد که کاریکاتور به یکباره شکل جدیتری به خود بگیرد.
اگر شـما ویـژگیهای کاریکاتور را بشناسید آن وقت نسبتش را با انقلاب بیشتر در مـییابید؛ یکی از ویـژگیهای مهم کاریکاتور نقد قدرت است که در قالب طنز ارائه میشود. یکی دیگر از ویژگیهای آنکه قبل از این هم مطرح شد تودهای بـودن آن اسـت. توده مـردم با کاریکاتور خیلی خوب ارتباط برقرار میکنند. کاریکاتور خیلی صریح صـحبت میکند و ظاهرا خیلی راحت اجرا میشود یعنی پیچیدگیهای خیلی راحت اجرا میشود یعنی پیچیدگیهای کار نقاشی را ندارد من اگـر از واژه ظـاهرا استفاده میکنم به خاطر این است که خیلی ساده است اینها هـمه چـیزهایی است که در واقع نسبتاش را با انقلاب محکم میکند یعنی یک انقلابی به نقد قدرت میپردازد. انقلاب اسـلامی، مـردمی اسـت؛ فریاد برمیآورد بر ضد نظام موجود. خوب این خصلتهایی که در ذات کاریکاتور هست خیلی بـا ایـن فـضا مناسب است. همین میشود که یکباره کاریکاتور به تراکتها میآید اما متاسفانه یکی از غـفلتهایی کـه شـده این است که ما آثار آن موقع را نه عکسبرداری کردیم نه تراکتها و پوسترهای آن موقع را جـایی نـگهداری کردیم.
کسانی که سنشان در حدی است که آن زمان را به خاطر میآورند بعضی از این پرده هایی کـه مردم در تظاهرات دستشان بود کاریکاتور داشت. در واقع حتی خیلی از نقاشها رفتند به سـمت کـشیدن کـاریکاتور، یعنی برای کاریکاتور یک جنبه دیگر تبلغی بوجود آمد که تراکتها و پردههای تظاهرکنندهها بود.
کاریکاتور نمایشگاهی مرتبط با دانشگاهها،هم فعال میشود یعنی شما میبینید دانـشجوهای رشـته نـقاشی،کاریکاتور را بهعنوان یک ابزار پرقدرت سیاسی در اختیار میگیرند تا مفاهیم خودشان را انتقال دهـند،نمایشگاهها جـدیتری میشود و صراحت لهجه در آثار کاملا مشهود است و طبیعی است که شرایط مساعدتر شده و مطبوعات هم ایـن جـسارت را پیدا میکنند تا برخی از مسائل را که تا آن موقع تابو بود و نـمیتوانستند بـه آن نزدیک بشوند،شروع کنند به کار کـردن.حالا نـکتهء جـالب اینجاست،سال ۵۴ یا۵۵ اگر به کارهای محصص نـگاه کـنید میبینید کاملا کارهای فرمالیستی است اما باز همین فرد در مقطع انقلاب کارهایی دارد کـاملا مـفهومی،در قالب نقاشیهای کتابهای چاپ سـنگی کـه آنها را الگـو قـرار مـیدهد،شیوهاش شیوهء قاجاریه است اما با یـک تـکنیک نو.آقای مسعود مهرابی سلسله مطالبی را بعدها در هفتهنامه سروش نوشت که ایشان خـیلی خـوب به این نکات اشاره میکند و نـمونههای خوبی را هم از کاریکاتور آن دوران ارائه میدهد.
احمد عربانی
چـند تـا بحث را میشود اینجا طرح کـرد؛یک بـحث این است که انقلاب وقتی بوجد میآید موضوعاتی را که کاریکاتوریستها نمیتوانستند به آنـها بـپردازند آزاد میکند و ثانیا آن فضای انقلابی دم بـه دم روزبـهروز هـفته به هفته مـوضوعات جـدید ایجاد میکند؛اجتماعی، سیاسی،بینالمللی حـتی جـدای از این مضامین جدیدی که انقلاب برای کاریکاتور ایجاد میکند من میخواهم سؤال کنم کـه آیـا وقوع انقلاب اگر آن را بهعنوان تحول فـکری و فـرهنگی در نظر بـگیریم بـه نـوع نگاه کاریکاتوریستها هم شـکل داده یا نه؟یعنی یک وقت هست که انقلاب یک سری منظرهها را به کاریکاتوریست نشان میدهد و بـه او اجـازه میدهد که حرف بزند،یک وقت هـم هـست کـه مـیگوییم نـه،به او نگاه جدیدی مـیدهد کـه به هر موضوعی نگاه کند فرق میکند.این تحول به شدت و ضعف در بعضی از هنرهای دیگر ما بـه وجـود آمـد یعنی انقلاب صرفا در ایجاد مضامین جدید بـه شـعرای مـا یـا سـینماگران مـا یا حتی خوشنویسان ما کمک نکرد بلکه کمکم با آشکار شدن ذات انقلاب به سبکهایی هم انجامید.به طور مثال ما در شعر قالب غزل را داشتیم مثنوی را هم داشتیم قـالب غزل برای اشعار عاشقانه استفاده میشود قالب مثنوی یکی از استفادههایش بحثهای حماسی بود بعد از انقلاب با یک قالبی مواجه شدیم به نام غزل مثنوی،چون ذات انقلاب یک ذات معنوی و در عین حال آرمـانخواهانه بـود، حماسی و در عین حال عاشقانه بود در هنر شعر به سبک خودش هم رسید و قالب جدیدی هم ایجاد کرد جدای از اینکه ما میبینیم در قالب غزل هم تحولاتی اتفاق افتاده است.شاید بـهعنوان نـمونه اخیرش بتوانیم حتی مثلا خط معلی را مثال بزنیم خط معلی خطی است که یک نوع مبارزه و ستیهندگی و تیزی در آن به چشم میخورد و از یک طـرف بـاز یک نوع انعطاف و حس تـعالیخواهی و عـشق متعالی در آن هست یعنی من باز میخواهم تاویل کنم به اینکه یک ترکیبی هست از حماسه و عرفان،مثل خود انقلاب.میخواهم سؤال کنم که در کاریکاتور هم آیا مـیشود بـه چنین سبکهایی اشاره کـرد کـه حتی در عرصههای جهانی هم وقتی اشاره میکنند بگویند این کاریکاتور ایرانی است این کاریکاتور انقلاب اسلامی است؟
شاید تحلیل کاریکاتور از این منظر با سایر هنرها تفاوت میکند.انقلاب شده با همهء ویـژگیهای خـودش و آن نگاه انقلابی که در جامعه وجود دارد هر آنچه را که مال قبل از انقلاب است مطرود اعلام میکند و باید طرحی نو ریخته شود. در واقع تفاوتش با خیلی از هنرهای دیگر این بود کـه شـرایط انقلاب نـمیپذیرفت که هنرمند کاریکاتوریست قبل انقلاب بتواند به راحتی بعد از انقلاب کار کرد.در نتیجه کاریکاتور عملا متوقف مـیشود و ما کاریکاتور بعد انقلاب را باید بگوییم کاریکاتوری که دیگر خودش در حـال تـولد اسـت و از صفر شروع میکند و در واقع به پیشینهء خودش خیلی اعتنا نمیکند چون اصلا مفاهیمی که اینها میخواهند بـیان کـنند با آن مفاهیم قبلی خیلی متفاوت است و باید مفاهیم دیگری را بیان کنند. طبیعی اسـت کـه در ایـن شرایط باید به این هنر وقت و زمان بدهیم تا آدمها پیدا شوند و کار کنند.چون هـمانطور که گفتیم در واقع برای یافتن سبک که شاید واژهی بزرگی باشد ولی هنرمندان بـاید برای اینکه به یـک تـوانی برسند که کارشان از کار سایرین متفاوت باشد.
من احساسم این است که باید از این منظر نگاه کـنیم کـه ایـن هنرمند کاریکاتوریست خاص نتوانست خودش را با اتفاقات و انقلاب تطبیق بدهد،اگر تطبیق مـیداد قـطعا پذیرفته میشد مثل بعضی از کسانی که در عرصهء مطبوعات مینوشتند و در کنار حرکت مردمی بودند و ادامهء حیات دادنـد.بودند کـاریکاتوریستهایی از نسل قدیم که حرکتشان را ادامه دادند و در دورهء انقلاب کارهایی را عرضه کردند کـه در تـعارض با کارهای قبلیشان بود،کارهای قبل را که بـررسی مـیکنید خـالی از محتواست ولی کارهای بعد انقلاب سرشار از محتوا و مـتناسب بـا مضامین و وقایع بعد انقلاب است.و تعدادی هم بودند که نتوانستند این حرکت را بـبینند و بـاور کنند و از مملکت رفتند.به واسطهء شـرایط انـقلاب خیلی از مـضامین تـغییر کـرد و هنرمندان باتوجه به چنین دگرگونی عـظیمی نـوعی از کاریکاتور را مطرح کردند که خاستگاه مردمیداشت.و قالبی که حالا این کاریکاتور را عـرضه مـیکرد بیشتر مطبوعات بود تعدادی از هنرمندان جـوان که سابقه زیادی هـم در ایـن زمینه نداشتند با تاثیر پذیـرفتن از بـعضی اتفاقات وارد این عرصه شدند و این نوع کاریکاتور را ارائه کردند و هرروز به واسطهء تندباد حـوادث بـا یک سورهء جدید مواجه بـودند و سـاعات زیـادی از وقتشان به بـررسی اتـفاقات روز میگذشت و نهایتا هرکسی کـه مـیتوانست دستی بر قلم داشته باشد و توانایی برای اجرا و ذهنیتی از طنز،میآمد و در این عرصه شروع بـه کـار میکرد بعضیها به خوبی توانستند در ایـن عـرصه خودنمایی کـنند.در ایـن دوره در یـک جمعبندی ارتباط مشخصی بـین هنرمند و مردم پیدا میشود ولی اگر بخواهیم اتفاقات بعد انقلاب را بررسی کنیم میبینیم که بواسطهء هـمین سـیاسی شدن و اتفاقات خاص سیاسی که بـعد از انـقلاب مـیافتد و ایـنکه در آن موقع انقلاب مـورد حـمل قدرتطلبان و زورمداران دنیا بود به همین دلیل کاریکاتور وظیفهء دیگری هم پیدا میکند و آن وظیفهء رسوا کـردن نـقش کـسانی است که با انقلاب در تعارضند و به نـوعی بـیشترین کـاریکاتور را بـعد از انـقلاب مـیشود به کاریکاتورهای سیاسی اختصاص داد که در همان زمان بیشترین مخاطب را و بعد به مقطع جنگ رسید که شکل خاصی پیدا کرد.
حسین خسروجردی
من نکتهای را بگویم؛بعضی از کاریکاتوریستها که عمدتا نگاه چپ داشـتند اینها آمدند در نشریات.یعنی وقتی آدم چلنگر را نگاه میکند میبیند مجموعه آثاری که در این نشریه به کار برده میشود بسیار قوی است اما اینها دیدگاه چپ دارند و طبیعی است که این چـپها کـه برای خودشان جایگاهی در جامعه قائل هستند و ادعای سهمی از انقلاب را دارند انقلاب بههرحال به خاطر آن ساخت مذهبیاش نمیتواند این گروههای لائیک و غیردینی را بپذیرد طبیعی است که اینها به مرور از بـین مـیروند و کاریکاتوریستهای همراهشان را هم با خودشان از بین میبرند میخواستم بگویم که آن کاریکاتوریستهای قبل از انقلاب که بعد انقلاب هم کار کردند اینگونه بعضیهایشان از بین رفـتند بـعضیهایشان که اصلا جسارت کار کـردن را پیـدا نکردند چون نوعی وابستگی به رژیم سابق داشتند بعضیها به لحاظ کارهایی که کرده بودند ترجیح دادند بروند خارج البته افرادی هم بودند کـه کـار کردند و خوب است کـه اسـم یکی از آنها را داشته باشم چون به نظرم حق است که از ایشان اسم برده شود ایشان آقای جواد علیزاده هستند٬ یعنی جواد علیزاد در کیهان ۵۷ و۵۸ اگر کـارهایش را بـبینید واقعا کارهای قابل اعتنایی است مثلا یکی از کارهایش را در دفاعیه شهید مطهری کار میکند و خیلیها به خاطر این کاریکاتور با ایشان در میافتند.
ادامه دارد...