کاریکاتور ازژان ژاک سامپه از فرانسه
آن روز عصر، اگر چه بیشتر آثار ارائه شده نمایشگاه را هر چند گذرا – دیده بودم، ولی تصمیم داشتم یک بار دیگر آثاری را که به نظر بهتر می رسیدند، با دقت بیشتری نگاه کنم. داشتم به سوی یکی از تابلوها حرکت می کردم که ناگهان صدای پای گروهی که به سرعت از پله های نمایشگاه پایین می آمدند، توجه ام را جلب کرد. با آنکه می خواستم برگردم و به آنها نگاه کنم، ولی به راهم ادامه دادم. آنها گروهی جوان بودند که با شور و نشاط خاصی برای دیدن نمایشگاه می آمدند. لحظه ای بعد، بار دیگر سکوت بر سالن حکفرما شد. پای تابلوی بسیار جذاب و خوبی ایستادم و خیره خیره به آن نگاه کردم. در تابلو کاریکاتور بسیار جذاب و خوبی بود که آدم را مقابلش میخکوب می کرد.
وقتی برای دیدن تابلوی زیبای دیگری به آن سوی نمایشگاه حرکت می کردم، جوانی را که در دستش روزنامه ای داشت، در مقابلم یافتم. چهره اش آشنا می آمد. نزدیکتر شد و سلام کرد. جوابش را دادم. هنگامی که خود را معرفی کرد، فهمیدم از علاقمندانی است که سال پیش تعدادی از کارهایش را برای بررسی به تحریریه «کیهان کاریکاتور» آورده بود. مرا به دوستانش معرفی کرد و پس از چند تعارف، یکباره با سئوالی غافلگیرم کرد: «ببخشید، شما چطور ایده هایتان را پیدا می کنید؟»
چون بارها با این سئوال روبرو بوده ام، بدون تعلل گفتم: «آدم باید چشمهایش را باز کند، سوژه ها همه جا هستند، تنها باید آنها را در بین پدیده ها کشف کنیم».
یکی از دوستان آن جوان گفت: «چگونه؟»
گفتم: «با دقت به اطرافتان نگاه کنید.»
از پاسخم شگفت زده شدند، ولی با خیرت و جستجوگرانه شروع به نگاه کردن به اطرافشان شدند.
یکی از آنها که گویی چیزی کشف کرده بود، گفت: «راهپیمایی!»
دیگری با بهت به اطرافش نگریست و بعد خنده ای! او روزنامه ای را به من نشان داد که تیتری به این صورت داشت: «ترتیب دهندگان راهپیمایی های کارگری فرانسه بیشتر به فکر منافع شخصیند تا منافع صنفی.»
بله، این موضوع می توانست درونمایه اصلی یک کار باشد. هنوز ذهنم مشغول این قضیه بود که با پرسش دوم روبرو شدم: «چگونه این موضوع جدی به یک طنز تصویری تبدیل می شود؟»
بهتر دیدم این بار در پاسخشان پرسش متقابلی را مطرح کنم. ابتدا از آنها خواستم تا در ذهنشان یک راهپیمایی را مجسم کنند، سپس گفتم: «عناصر و لوازم تشکیل دهنده یک راهپیمایی چه چیزهایی اند؟»
کسی پاسخ داد: «توده عظیمی از انسانهایی که به سویی در حرکت اند.»
دیگری گفت: «پرچمها و پلاکاردهای تبلیغاتی.»
و نفر بعد: «اختلال درامر عبور و مرور وسائط نقلیه که بر اثر راهپیمایی به وجود آمده است.»
تقریبا، به نظر می رسد آنها اصلی ترین عناصر را بر شمرده بودند. گفتم: «آدمهای بیطرفی که تنها ناظر اینگونه حرکتهایند هم غالبا در راهپیماییها زیاد دیده می شوند.» و پس ازآن لحظه ای سکوت کردم. ولی از چهره جوانی که بحث را شروع کرده بود، متوجه شدم که پاسخ قانع کننده ای دریافت نکرده است. دوباره پرسید: «معذرت می خواهم چگونه می شود یک موضوع جدی را به طنز تبدیل کرد؟»
خوب، باید سریعتر پاسخی قانع کننده به او می دادم. گفتم: «بسیاری از کاریکاتوریست ها فی البداهه و آنی به ایده های کاریکاتوری می رسند، با این همه تلاش می کنم فرآیندی را مطرح کنم که شاید بتوان به وسیله آن نیز به ایده های طنزگونه دست یافت. فرایندی که باید گام به گام پیش رفت.»
احساس کردم جوان از پرسش مکرر و عجولانه خود شرمگین است. بار دیگر لحظاتی در سکوت گذشت. بهتر دیدیم پرسش دیگری را مطرح کنم، بنابراین گفتم: «چه عناصری در یک راهپیمایی می توان به عنوان یک نماد بیانگر عقاید راهپیمایان باشد؟» جوانی که تاکنون ساکت و شنونده بود، پاسخ داد: «خود راهپیمایی بهترین نماد برای ابراز عقیده جمعی و مشترک است:»
گفتم: «کاملا درست می گویی، ولی چه عناصری می توانند از نظر ظاهری این مفهوم را به بیننده منتقل کنند؟»
جوان گفت: «فکر می کنم پلاکاردهای های یک راهپیمایی.»
پاسخش قانع کننده بود، پلاکاردهای راهپیمایان می توانند عقاید جمعی را بسیار سریعتر و روشنتر به بیننده منتقل سازند. پرسیدم: «معمولا در این تابلوها چه نوع شعارهایی نوشته می شود؟»
گفت: «معمولا شعارهایی نوشته می شود که اهداف گروهی و صنفی را بیان می کند.»
با این پاسخ تقریبا به آنچه که می خواستم، رسیده بودم: گفتم: «خوب حال اگر در انبوه راهپیمایان فردی پلاکاردی با این مضمون که «ساختمان سه اتاقه ای با ساختمان پنج اتاقه معاوضه می شود با تلفن 6525 تماس بگیرید» در دست داشته باشد، چه عکس العملی نشان خواهید داد؟»
باردیگر لحظاتی به سکوت گذشت: جوانی دستی به موهایش کشید و با سردی گفت: «متعجب می شویم، ولی این موضوع اصلا خنده دار نیست.«
از این گفته همه یکه خوردند. جوانی که مرا می شناخت چشمهایش را در چشمانم دوخت و سپس سرش را پایین انداهت. گفتم: «کاملا درست گفتی! یک موضوع کاریکاتوری یک موضوع طنز نوشتاری نیست که احتمالا با شنیدن بخندیم. ایده های کاریکاتوری تنها در قالب کاریکاتور است که شما را به خنده وا می دارد.»
آن روز، متاسفانه کار زیبای سمپه (شکل 1) را در اختیار نداشتم که جمله آخرم را با ارائه آن اثبات کنم. اما شما می توانید با دیدن آن گفته هایم را باور کنید.
1) این متن، ترجمه نوشته پلاکاردی است که در دست مرد سمت راست تصویر قرار دارد.