استاد درمبخش را تقريبا تمام كساني كه با دنياي بزرگ هنرهاي تجسمي سر و كار دارند ميشناسند.سوابق و موفقيتهاي او در عرصه بينالملل به گونهاي است كه از او چهرهاي بسيار درخشان براي معرفي كاريكاتور ايران به دنيا ساخته است. او برنده جوايز اول بسياري از معتبرترين مسابقات بينالمللي كاريكاتور از جمله: ژاپن، آلمان، سويس، بلژيك، تركيه، برزيل و يوگسلاوي شده است. علاوه بر آن درمبخش در كارنامه خود جوايز بينالمللي بسياري را دارد. آثار او در گنجينه موزههاي معتبر جهان از جمله موزه كاريكاتور «بازل» سويس، موزه كاريكاتور «گابروو» بلغارستان، موزه «هيروشيما» ژاپن، موزه «ضدجنگ» يوگسلاوي، موزه «كاريكاتور» استامبول تركيه، موزه كاريكاتور «ورشو» لهستان، مجموعه شهرداري شهر فرانكفورت آلمان، موزه هنرهاي معاصر ايران و … موجود ميباشد. او متولد سال 1321 شيراز است و فارغالتحصيل هنرستان هنرهاي زيباي تهران است.
در ارتباط با ايدهيابي براي آثارتان توضيح دهيد؟
براي يافتن ايده هيچ مشكلي ندارم فكر ميكنم تا بيست سال آينده آرشيوي از طرحها و اتودها دارم كه تعداد زيادي از اين اتودها هنوز در خارج از كشور است و هر روز هم به اين ايدهها اضافه ميشود مشكل اصلي من وقت براي اجرا كردن اين ايدهها است، من اميدوارم سوژههاي زيادي را كه دارم بتوانم همه را اجرا كنم چون ميدانم عمرم به وسعت سوژههايم كفاف نميدهد.
اجراي آثارتان چقدر زمان ميبرد؟
كارهاي رنگيام به طور متوسط دو نيم روز را شامل ميشود كه از ساعت 8 تا 12 شب طول ميكشد. و كارهاي سياه و سفيد معمولا يك روز، البته بستگي به كار هم دارد. بعضي مواقع نوع كار به شكلي است كه اجراي كارها در طول يك روز به 25 اثر هم رسيده. (به عنوان مثال تقويمي در دست دارم كه تا آخر مهرماه بايد براي هر روز سال يك طرح بكشم در همان روز ابتداي اجراي كار 25 طرح را اجرا كردم.)
در مورد آثارتان براي ما بگوييد؟
بيشتر كارهايي كه دارم در حال حاضر براي ارائه به شركتهاي تبليغاتي است. با مطبوعات كار نميكنم به نظر من تعرفه دستمزد براي كاريكاتوريستها نوعي بياحترامي است. يك نيروي خدماتي در يك اداره معادل يك كاريكاتوريست مطبوعاتي در يك ماه حقوق ميگيرد. گرچه به نظر من كاريكاتور وقتي متولد ميشود كه چاپ و منتشر شود. اشكالي كه در كاريكاتور ايران وجود دارد آن است كه به آن بيشتر از منظر سياسي نگاه ميكنند در حالي كه كاريكاتور سياسي تنها بخش كوچكي از اين هنر بزرگ است و هنر كاريكاتور مانند موسيقي، نقاشي و ديگر هنرها شاخههاي مختلف دارد كه هنرمندان ميتوانند در اين رشتهها ابراز وجود كنند.
چه توصيهاي به هنرمندان جوان كاريكاتوريست داريد؟
به نظر ميرسد بيشتر هنرمندان جوان ما درگير ساخت و ساز و تكنيكاند و مسئله اصلي كه همان طنز باشد تقريبا كممايه است. در بخشهاي ديگر صحبتهايمان در اين باره بيشتر صحبت ميكنيم. من زماني كه در گابروو (موزه كاريكاتور گابروو از بزرگترين و معتبرترين موزههاي هنري در دنياست كه از موسسين آن ميتوان به فدريكو فليني و چارلي چاپلين اشاره كرد) نمايشگاه انفرادي داشتم كه بعدها مدير آن موزه به من گفت: نمايشگاهم از بهترين نمايشگاههاي اين موزه بوده است، يك روز وقتي در مكان نمايشگاه حضور داشتم يك اتوبوس از توريستهاي خارجي براي بازديد از كارهايم آمدند. وقتي از كارهاي من ديدن كردند گفتند ما اصلا فكر نميكرديم ايران كاريكاتوريست داشته باشد آن هم در اين حد و كيفيت.
در حال حاضر دو شانس بزرگ در كاريكاتور دنيا ميبينم يكي چين و ديگري ايران است. كاريكاتوريستهاي ايراني بعد از انقلاب رشد بسياري داشتهاند به اعتقاد من كيهان كاريكاتوردر یک مقطعی نقش مهمي در ارتقاء كاريكاتور ايران و ارتباط كشورمان با دنيا داشت. آن هم به خاطر در اختيار گذاشتن بيدريغ آدرس جشنوارهها، جالب است به شما بگويم كه ما در رژيم سابق به زحمت آدرسي از مسابقات بينالمللي به دستمان ميرسيد و اگر همكارانمان آدرسي داشتند آن را از ما پنهان ميكردند.
نكته مهمي كه بايد به كاريكاتوريستها عرض كنم اين است كه زياد كار كنند. و خيلي زود هم به دنبال انتشار كارهايشان به شكل يك مجموعه نباشند. خود من بيست سال طول كشيد تا اولين كتابم را به چاپ رساندم (كتاب بدون شرح) و توصيهام به هنرمندان جوان اين است كه به صورت شبانهروزي طراحي كنند. كارهاي ديگران را ببينند و با آثار كاريكاتوريستهاي دنيا آشنا شوند. بعد از اين مرحله خوب كارها بايد منتشر شود. در واقع پويايي كاريكاتور در اثر انتشار آنها به وجود ميآيد. من خيلي از كاريكاتوريستها را ميشناسم كه كار ميكنند ولي كارهايشان را انبار ميكنند. اين مثل كسي است كه در يك اتاق دربسته نمايشي اجرا بكند. هنرمند براي اعتلاي هنرش احتياج به ديدن عكسالعملها دارد. ولواينكه اين عكسالعملها منفي باشد.
اگر دوباره متولد ميشديد فكر ميكرديد دوباره همين راه را انتخاب ميكرديد؟
بله، سعي ميكردم سوژههاي زيادي را كه دارم بتوانم همه را اجرا كنم. اگر اين امكان به وجود بيايد كه در دورهاي دوباره متولد بشوم سوژههايي را اجرا ميكنم كه در اين دوره نتوانستهام اجرا كنم.
وقتی به آثار شما نگاه می کنیم، نامگذاری های جالب است. فی البداهه نامگذاری می کنید؛ چون نامگذاری کتاب هایتان هم گاهی شگفتی دارد.
علتش حرفه ای بودن در این کار است. من سال هاست این کار را کرده و دقیقا می دانم چه کار می کنم. جدای از این که طراح و نقاش باشم، طنزنویس هم هستم؛ پس به کلمات هم آشنا هستم. سال ها با کلمات بازی کرده ام. چهار کتابی که نشر افق از من منتشر کرده، نمونه هایی از طنزنویسی من است. مثل کتاب های میازار موری که دانه کش است یا دفتر خاطرات فرشته ها. خلاصه نویسی و طنزنویسی جزئی از کار من است.
شما یک هنرمند چندکاره هستید که در شاخه های مختلف هنری فعالیت می کنید. فکر کنم خودتان تخصص اصلی تان را کاریکاتور می دانید. درست است؟
بله، اما من به مرحله ای رسیده ام که از کاریکاتور جدا می شود. کاریکاتور بیشتر با مطبوعات گره خورده است، اما کاری که من می کنم به موزه ها، گالری ها و خانه های مردم رفته است. اینها کاریکاتورهایی است که پیاده و اجرا می شود و مردم می خرند، حتی مجموعه دارها.
اینجا یک تضاد به وجود می آید. تلقی برخی این است که کاریکاتور مثل نقاشی و مجسمه یا برخی دیگر از هنرها آن میزان ماندگاری را ندارد. انگار ژورنالیستی تر است و تاریخ انقضای آن بیشتر است. شما این تلقی را قبول دارید؟
کاریکاتور هم مثل هنرهای مختلف، مثل شعر و ادبیات و موسیقی انواع و اقسام و درجه بندی های مختلف دارد. من در تمام این بخش ها کار کردم. پایگاه اصلی کاریکاتور در ابتدا روزنامه بوده و هنوز هم هست، اما از سال های 1950 میلادی به بعد کاریکاتور در واقع از طریق روزنامه های اروپا بخصوص فرانسه و اروپای شرقی راه جدیدی پیدا می کند که از آن به بعد به موزه ها و نمایشگاه ها راه پیدا می کند و صرفا محدود به روزنامه نیست. چون محدودشدن کاریکاتور به مطبوعات آن را منحصر به موضوعات روز می کند.
مرز این موضوع کجاست؛ یعنی چطور می توان تشخیص داد در جایی با کاریکاتور ژورنالیستی مواجهیم و از آنجا به بعد با کاریکاتور هنری روبه رو هستیم که به موزه ها می رود؟
من به هر حال این دوره ژورنالیستی را سپری کرده ام. رسیدن به این مرحله پشت سر گذاشتن تمام این دوران بود؛ یعنی همه اینها لازم و ملزوم همدیگر است. وقتی کاریکاتور از نظر هنری و تصویری جالب باشد طبیعی است که به موزه و نمایشگاه هم راه پیدا می کند. منتها کاریکاتورهایی که به نمایشگاه ها و موزه ها می رود کمتر به موضوعات روز ارتباط دارد؛ یعنی موضوعاتی مانند گرانی گوجه فرنگی و بنزین سوژه های روز است و کمتر در کاریکاتورهای هنری اثری از آنها به چشم می خورد.
شما که بسیاری از کاریکاتورهایتان در موزه های مختلف جهان نگهداری می شود، فکر می کنید موزه ها چه معیارهایی دارند تا کاریکاتوری را به عنوان یک اثر هنری بخرند؟
اولین معیار خط و سبک هنرمند است، چون خط و روال و سبک خیلی مهم است که اگر کسی آن را نداشته باشد، کارش به هدر می رود. کار من یا برخی دیگر که سبک دارند، حتی اگر امضا هم نداشته باشد، مشخص است. این که یک هنرمند صاحب سبک باشد و اثرش را بشناسیم، مهم است. از طرفی ایده ها باید ناب و کمیاب باشد. اگر قرار باشد ما همان چیزهای همیشگی را بگوییم، دردی را دوا نمی کند
در اغلب کارهای شما کمتر رنگ می بینیم. علتش چیست؟
مطبوعات ایران این اواخر شروع به رنگی شدن کردند. رنگ هایی که در مطبوعات کار می شود، معمولاآن رنگ های مد نظر هنرمند نیست. رنگ هایی است که یا بیش از حد قرمز است یا کثیف. از طرفی رسیدن به رنگ در کار من آنجا رخ می دهد که واقعا نیاز به رنگ داشته باشد. کنار گذاشتن رنگ نوعی به خلوص رسیدن است.
ولی در کارهایی هم که در نمایشگاه ها به نمایش می گذارید، باز هم شاهدیم آثارتان کمتر رنگی است.
علتش این است که گفتم. معمولاوقتی از رنگ استفاده می کنم که لازم باشد. اگر لازم نباشد و مفهوم را منتقل کند، نیازی به این کار نمی بینم. کسی که کار من را دیده بود، می گفت شما پاییز را کشیدید، برگ هم از درخت می افتد. پس حتما لازم نیست این برگ زرد باشد، چون آدم در اندیشه اش پاییز نقش می بندد.
در داستان های شما مردی به طور مستمر دیده می شود. این مرد از چه زمانی وارد کاریکاتورهای شما شد؟
تقریبا از سال 1350. این مرد انسانی خلاصه است. انسانی است که میمیک ندارد و از طریق هیکل و هیبتش می فهمیم انسان است. جالب است که باوجود نداشتن میمیک باز هم می فهمیم افسرده است، غمگین است یا... تمام اینها را از حرکاتش می فهمیم. رسیدن به این مرحله هم خودش خیلی هنر است که آدم بتواند آدمی را نشان بدهد که غمگین است، بدون آن که از میمیک صورت استفاده کرده باشد. یکی دیگر از مشخصه های این مرد، این است که بین المللی است. یعنی اگر می آمدیم و کلاه مکزیکی سرش می گذاشتیم، یک شخصیت مکزیکی می شد، اما مشخصه خاصی ندارد و بیننده در هر کشوری می تواند آن را بفهمد و درک کند و بپذیرد. نکته دیگر این که این شخصیت زبان تصویری دارد. زیر تصویرش هیچ نوشته ای نیست و می تواند همه حرف هایش را در قالب تصویر بیان کند. پس یک سرخپوست یا اسکیمو یا فردی که در هندوستان نشسته می تواند حرفش را بفهمد و با آن ارتباط برقرار کند.
درباره نمایشگاه تان در پاریس که اردیبهشت برگزار شد، صحبت کنید.
من قبلاسه نمایشگاه در پاریس داشتم که خیلی از کارهایم فروش رفته است. چون کتاب «دنیا خانه من است» از من در پاریس منتشر شده است که دربرگیرنده کارهای 35 سال اخیر من است. این کتاب در تیراژ بالای 18 هزار نسخه از سوی انتشارات لافون منتشر شد که ناشر معتبری است. این بار هم که به پاریس می روم کتاب جدیدی می برم با عنوان «داستان های دیدنی.» در پاریس این بار دو نمایشگاه دسته جمعی دارم؛ یکی به دعوت نمایشگاه موزه مدرن آرت پاریس که تم اصلی آن بهترین آثار هنری از 1960 به بعد است. آنها هنرمندان مطرح این دوره را انتخاب کردند و آثارشان را به نمایش گذاشتند. نمایشگاه دیگر در یک گالری برگزار می شود که در آنجا 9 کار بزرگ دارم؛ کارهایی بین نقاشی و گرافیک.
نقاشی هم می کنید؟
بله، من فارغ التحصیل دانشکده هنرهای زیبا هستم و طبیعی است کارم را با نقاشی شروع کردم.
اکریلیک کار می کنید یا رنگ روغن؟
با هر دو کار می کنم. البته سال هاست نقاشی نمی کنم، ولی این کارهایی که روی بوم های بزرگ انجام دادم تلفیق گرافیک و نقاشی است.
شما هیچ وقت با کامپیوتر کار نمی کنید؟
نه، نه این که نخواهم، بلد نیستم. از جهتی خوشحالم، چون کار دست هنوز هم ارزش خاصی دارد. کامپیوتر چیزی شبیه پلاستیک است. شما وقتی یک صندلی چوبی را که کار دست است، می بینید لذت می برید، اما یک صندلی پلاستیکی این حالت را ندارد. البته کامپیوتر هم یک ابزار است و بستگی دارد چطور از آن استفاده می کنید. نوع استفاده شما به آن ارزش می دهد.
اگر در یک جمله بخواهید بگویید قرار است این ایده ها چه مفهومی را به مخاطب منتقل کند، چه می گویید؟
قرار نیست مفهوم خاصی را منتقل کند. هر ایده خودش نوعی کشف است. باید به آن برسی. خیلی ها دست خوبی دارند، اما ایده ندارند. درست نیست خودم این را بگویم، ولی خیلی ها می گویند تو هم دستت خوب است، هم ایده داری؛ اینها با هم خوب چفت شده است.
در ارتباط با شروع كارتان در عرصه كاريكاتور بگوييد؟
در اينجا جا دارد از آقاي تجارتچي ياد كنم كه در مجلهاي كه پدرم منتشر ميكرد كار ميكرد. اين آدم اولين كسي بود كه فيلم انيميشن در ايران ساخت كه عنوان موسيوقلمي را داشتند. و غالبا درسينماهاي تهران قبل از شروع فيلم اين انيميشنها به نمايش در ميآمد. جالب است بدانيد كه آقاي تجارتچي فيلمهاي سيوپنج ميليمتري را در منزل با دارو از حالت نگاتيو به پوزتيو تبديل ميكرد. در واقع رنگ سياه فيلم را از بين ميبرد و روي فيلم بيرنگ فريم به فريم نقاشي ميكرد. آپاراتش را هم خودش ساخته بود و من براي ديدن اين فيلمها به خانه او در كوچه آبشار خيابان ري ميرفتم. در آن موقع فكر ميكردم كاريكاتور يعني تجارتچي، و هيچكس ديگري را نميشناختم. مثل امروز نبود كه از طريق اينترنت بتواني هزاران طرح را رويت كنيد. من حتي براي يك كتاب كاريكاتور همه جا را زير و رو ميكردم. و در نهايت جايي را پيدا كردم كه مجلات خارجي كه غالبا از سفارتخانهها برميگشت وكهنهفروشي آن را عرضه ميكرد. من اين مجلهها را ميخريدم و جمع ميكردم. آشنايي من از اين طريق با كاريكاتور دنيا شروع شد. مجله نبل اشپالتر را هم لابلاي همين كهنهروزنامهها و مجلات پيدا كردم. آن موقع حتي مجله مد (كه زياد دوستش ندارم) برايم يك موهبت بود. ولي در واقع چون در مطبوعات كار ميكرديم بيشتر دنبال نشريه آقبابا بوديم كه از تركيه وارد ميشد. كه آن را هم شخصي وارد ميكرد و با قيمت يك هفته پول توجيبي به من ميفروخت. يعني تمام پول توجيبي من هزينه ميشد براي خريد اين مجله، فكر ميكنم هر مجله حدودا دو تومان بود.
اولين كاريكاتوري كه كار كرديد چه بود؟
در اولين كاريكاتورم، دو گروهبان ارتشي را كشيده بودم كه يكي در جه هايش سه تا هفت بود و ديگري سه تا هشت، و داشتند با هم دعوا ميكردند. آن كسي كه سه تا هشت داشت ميگفت من از تو بالاترم در حالي كه هر دو گروهبان بودند.
تعريفتان از كاريكاتور چيست؟
كاريكاتور به نظر من يك كشف است. و مرتب كاريكاتوريست بايد به دنبال كشف اتفاقات باشد. جواد مجابي براي يكي از نمايشگاههاي من در مجلهاي نوشته بود: «كامبيز درمبخش صياد سوژههاي ناياب».
در حال حاضر راههاي جديدي را براي طراحي كاريكاتورهايم كشف كردهام. در حقيقت سوژههايي را كه تا به حال نبودهاند و به غير از كاريكاتور با هيچ زبان و هيچ هنر ديگري نميتوان بيان كرد، به كار گرفتهام.