در طول تاریخ، ستمگران بزرگ و کوچکی وجود داشته اند که هنر کاریکاتور هم پا به پای آن ها وجود داشته است. ارتباط کاریکاتوریست ها و حاکمان ستمگر ارتباط پیچیده ای بوده است.
پنهان و آشکار کاریکاتوریست ها از ستمگران متنفر بوده اند. چون تفکر کاریکاتوریست ها نسبت به واقعیت موضعی منتقدانه دارد. لازمه نقد ستم، وجود یک نقطه اتکای بنیادین و انسانی است که بی تردید با ظلم در تضاد است.
کاریکاتوریست هایی هم بوده اند که در کنار حکام ظالم و در همراهی با آن حرکت کرده اند. به آن ها کاریکاتوریست «جیبی» می گویند، یعنی کسانی که در دسترس اند و ستمگران می توانند آن ها را هر وقت که اراده کنند، در جیب هایشان بیابند. نکته قابل توجه این که آن ها نیز در باطن و پنهان چندان ارادتی نسبت به این ستمگران ندارند. از سوی دیگر، همه ظالمان همواره از کاریکاتوریست متنفر و حتی از کاریکاتوریست های «جیبی» خودشان نیز بیزار بوده اند. چون هر لحظه احتمال می داده اند که این موجودات دست آموز علیه شان اقدام کنند.
ستمگران بزرگ همیشه ایده آل ترین سوژه ها برای کاریکاتوریست بوده اند، کسانی مانند ناپلئون، هیلتر، موسولینی و یا استالین، با بررسی کاریکاتورهایی که از این مستبدان کشیده شده است، می توان دریافت که آنان لشکری از کاریکاتوریست های جیبی را به وجود آورده بودند.
تا همواره مدح آن ها را بگویند. و علیه دشمنان داخلی و خارجی شان طرح بکشند. این حکام به همان اندازه که از کاریکاتوریست های جیبی خود حمایت می کرده اند. آنان را تهدید نیز می نموده اند. درهای زندان ها و اردوگاه های کار اجباری هیچ گاه بر روی این کاریکاتوریست ها بسته نبوده است. رابطه این کاریکاتوریست ها و حاکمان ستمگرشان همواره شبیه رابطه میان سگ ها و صاحبان ظالم آن ها بوده است.
در هر صورت، همیشه بهترین کاریکاتورها آن هایی اند که حکام ظالم را به نقد می کشند، حکامی که بیش ترین تلاش شان را می کنند تا کاریکاتوریست های منتقد را از بین ببرند. از همین رو، همواره لشکری از پلیس های مخفی مجرب در دستگاه این حاکمان وجود داشته است که از کاریکاتوریست های خارجی که براحتی نمی توانسته اند آن ها را مجازات کنند، متنفر بوده اند، برای مثال، ناپلئون برای دولت انگلستان پیغام می فرستاد که در کشور شما کاریکاتوریست هایی اند که مرا نقد می کنند. آن ها با قاتلان فرقی ندارند. آن ها را توقیف کنید. هیتلر هم پس از تصرف مسکو تهدید کرد که کاریکاتوریست ها را دار خواهد زد.
در طول تاریخ، چنین برخوردهای خصمانه ای از سوی حکام ظالم با کاریکاتوریست ها کم نیست و نحوه برخورد کاریکاتوریست های آزاد هم با مستبدان ستمگر چندان مبهم نیست. آن ها همواره شخصیت و سیاست های ظالمان را به نقد کشیده اند. در حقیقت، حکام ظالم جذابیت آسیب شناسنامه ای برای کاریکاتوریست ها داشته اند و هر چه حاکم بزرگ تر بوده، این مجذوبیت بیش تر بوده است، ستم بهترین سوژه برای طنز است. و حاکمان ستمگر به این ستم هویت می داده اند. کاریکاتوریست مجبور بوده است با ظلم بجنگد، همان طور که دن کیشوت مجبور به جنگ با دیو خود بود.
تاریخ کاریکاتور ریشه های عمیقی دارد که به قرن ۱۲ پیش از میلاد باز می گردد. در آن زمان، تصویر رامسس سوم به شکل یک شیر وحشی و خشمگین کشیده شد و از آن پس «حاکم ظالم» سوژه کاریکاتور گردید. کاریکاتوریست ها بر دیوار خانه ها اثاثیه خانه، کتاب ها، مجلات و روزنامه ها کاریکاتور آن ها را تصویر می کردند.
کاریکاتور مدرن سیاسی در قرن ۱۸ میلادی متولد شد و در قرن ۱۹ به علت ظهور ناپلئون به شکوفایی رسید. ناپلئون در آن زمان طرفداران و رقیبان زیادی داشت، ولی کاریکاتوریست های انگلستان، روسیه، آلمان، اسپانیا و ایالات متحده آمریکا علیه او اعلام جنگ طنز کردند و در این جنگ به پیروزی هم رسیدند. ناپلئون توانایی پاسخ دادن با طنز را به منتقدان خود نداشت و تنها با تهمت های پیش پا افتاده در صدد پاسخ گویی بر می آمد.
قرن بیستم بهترین دوره برای مستبدان ستمگر بود. درطول این قرن، آن ها، چه کوچک و چه بزرگ، در قاره های اروپا، آسیا و جنوب و مرکز آمریکا گسترش یافتند و این امر تاثیر فراوان و مهمی بر تحول و تکامل کاریکاتور گذاشت. جالب این که دو حاکم بزرگ این قرن، هیتلر و استالین، اطرافشان را با تعداد زیادی از کاریکاتوریست های جیبی پر کرده بودند و این کاریکاتوریست ها آن ها را به عالی ترین شکل ممکن تحسین می کردند. زمانی که هیتلر هنوز دشمن استالین نبود، کاریکاتوریست های شوروی گاهی او را تحسین می کردند، ولی عموما به حسابش نمی آوردند. اما با حمله هیتلر به روسیه، کاریکاتوریست های استالین او را با قدرت تمام به نقد کشیدند. آنان بر روی پوستر ها و اعلامیه ها هزاران کاریکاتور کشیدند که در آن ها هیتلر به شکل یک اژدها و استالین به شکل یک قهرمان نجات دهنده تصویر شده است.
پس از مرگ استالین، همان کاریکاتوریست ها رهبر سابقشان را با قساوت تمام نقد کردند و این قضیه در آلمان اتفاق افتاد. کاریکاتوریست های آلمانی پیش از آن که هیتلر به مقام یک حاکم بزرگ برسد، بیرحمانه او را نقد می کردند، اما به محض این که وی به قدرت رسید، یا از بین رفتند، یا این که از آلمان اخراج شدند. کاریکاتوریست هایی که بخت با آن ها یار بود، توانستند به کشورهای دیگر فرار کنند و از آن جا به نبرد نقادانه خود ادامه دهند.
چنین روابطی میان حاکمان ظالم و کاریکاتوریست ها در کشورهای دیگر هم وجود داشته است.
کاریکاتوریست ها مانند زنبور به دور ظالمان و زورگویان می چرخند، بعضی از این زنبورها رام شدنی اند و علیه دشمنان حاکمان کار می کنند و بعضی دیگر روح آزادی دارند و برای ضدیت با ظلم تربیت شده اند، کسانی که تلاش می کنند ظالمان را نیش بزنند.
سرانجام تمام حکام ظالم و ستمگر سقوط می کنند و امپراتوری های قدر قدرتشان نابود می شود دولت های جدید قادر به گفتن حقیقت درباره ظلم ظالمان سقوط کرده هستند و تمام کاریکاتوریست ها، اعم از مصلحت جو و آزاده، هم رای می شوند و عموما از سوژه هایی مشابه استفاده می کنند. برای مثال، پیش از سقوط کمونیسم در اروپای شرقی صدها کاریکاتور با سوژه مجسمه های افتاده و پایین کشیده شده ارائه شد.
روابط دولتهای دموکراتیک با کاریکاتویست ها کامل متفاوت است. آنان از کاریکاتوریست ها نمی ترسند، بلکه عموما از تنوع آزاد اندیشی خوششان می آید و کاریکاتوریست ها را به نقد خود دعوت می کنند. این نوع کاریکاتورها تبلیغات رایگان برای این دولتها به حساب می آید و بر حسن شهرت آن ها تاثیر مثبت دارد. چون میان مسئولان جامعه دموکرات و مردم جامعه هیچ تضاد و کشمکشی وجود ندارد.
میان حاکمان ظالم و کاریکاتوریست ها همیشه رابطه ای قوی وجود داشته است و نوع برخورد حاکمان نسبت به کاریکاتور می تواند معیاری مناسب برای سنجش مقدار ظلم آن ها باشد.