اولين سايت مرجع کارتون و کاريکاتور در ايران

 


  1395 / 4 / 24 جوان ایرانی که از اغراق پول در می آورد


آرش فروغی  متولد 1367، لیسانس گرافیک

از یک طراحی ساده در کلاس درسی درخرم آباد تا رسیدن به مهم ترین جایزه ی دوسالانه در برزیل راه بسیار زیادی بود، راهی که آرش فروغی فقط و فقط با کار کردن مداوم آن را طی کرد. از طرح های ساده ی گوشه ی دفتر طراحی و دیدن کاریکاتورهای کیهان کاریکاتور شروع کرد و رسید به جایی که حالا کارهایش با یک سرچ ساده در اینترنت پیدا می شود. او که روزی از دیدن استادان کاریکاتور در جشنواره ها ذوق می کرد الان خودش در کنار داوران می نشیند و کارهای شرکت کننده ها را داوری می کند. آرش فروغی حالا یک چهره ی بین المللی شده و بعد از طی کردن مراحل پیشرفت در پایتخت، برگشته به شهر پدری  و قرار است کلاس های کاریکاتور را به طور تخصصی در خرم آباد برگزار کند تا نسل بعدی بچه های شهرش بتوانند راحت تر دنبال علاقه شان بروند.

ایران کارتون:

من در هنرستان درس خوانده ام. رشته ام گرافیک بود و با اینکه وارد دنیای هنر شده بودم اما خیلی با کاریکاتور آشنا نبودم. سر یکی از جلسه ها قرار بود کاری را به عنوان تمرین تحویل بدهیم. کاری که من کشیده بودم اغراق زیادی داشت و شبیه کاریکاتور شده بود. استادم اهل کاریکاتور بود، طراحی ام را دید و گفت: چرا کاریکاتور کار نمیکنی؟ صادقانه گفتم: چون اطلاعاتی ندارم. چند روز بعد تعدادی نشریه برایم آورد مثل کیهان کاریکاتور که ببینم و آشنا شوم. در یک هفته همه ی مجله ها را دیدم و خواندم، از اول تا آخر. آن هم نه یک بار  بلکه چندین بار. بعد دیدم انگار من هم میتوانم کار کنم و شروع کردم به کشیدن.

از کارتون به کاریکاتور

آن اوایل کارتون می کشیدم اما به خاطر این که قبلا با طراحی چهره آشنا بودم، رفتم سراغ کاریکاتور.کارم خیلی سخت بود. چیزی نمی دانستم و کسی هم نبود که به من درس بدهد. در استان مان کسی که اختصاصا این کار را بکند نداشتیم. به استادان تهران هم دسترسی نداشتم. مجبور شدم بروم سراغ مجلات، بیشتر و بیشتر به کاریکاتورهایشان نگاه کردم و سعی کردم با فکر کردن به این که مثلا در این اثر چه کار کرده اند نکاتی را یاد بگیرم. آن مقطع چهره های سینمایی را زیاد می کشیدند. من هم با سینما آشنا بودم و اصل چهره ها را می شناختم. عکس اصلی را با کاریکاتور مقایسه می کردم تا ببینم تاکید چهره روی چیست و کاریکاتوریست های مطرح با چه زاویه ی دیدی به این چهره نگاه می کنند. تمام مدت دنبال پیدا کردن آن زاویه دید و نوع نگاه آن ها بودم. به معنای واقعی کلمه خودآموز بودم. دست و پا شکسته جلو می رفتم تا ببینم به کجا می رسم. کارم عیب های زیادی داشت و کسی نبود که آن ها را برطرف کند. با این حال کم کم جلو آمدم و تجربه کردم. همین تجربه ها کمک کرد تا پنج سال بعد جایزه ی اولم را بگیرم.

همه ی شغل های من

من سال 83 کارم را شروع کردم و سال 88  اولین جایزه ام را گرفتم. در این پنج سال کلی اتفاق برایم افتاد، تصویر درست و روشنی از آینده نداشتم، نقطه ی روشنی که وجود داشت و باعث می شد بتوانم ادامه بدهم خانواده ام بود، پدرم نقاش بود و من نقاشی و طراحی را از او یاد گرفتم. علاوه بر این که در کار راهنمایی ام می کرد با من هم پا و هم قدم بود، درکم می کرد و فشاری روی من نمی آورد. اما اصلی ترین دلگرمی ام را از مادرم دارم که واقعا از لحاظ روحی من را ساپورت می کرد. با این همه اما زندگی مشکلات خاص خودش را داشت و حمایت مالی زیادی از من نمی شد. برای جبران هزینه هایم باید کاری برای خودم پیدا می کردم. کاریکاتور برایم آب و نان نمی شد. شغل های مختلفی را انجام دادم، حتی در دوره ای با دوستانم کار نقاشی ساختمان هم انجام دادیم. در آن دوره یک دفترچه کنار دستم بود و مواقعی که کاری نداشتم در آن طراحی می کردم. شب ها که می رسیدم خانه هم وضعم همین بود، به جای این که بخوابم دفترم را برمی داشتم و شروع می کردم به کشیدن. تنها چیزی که حالم را خوب می کرد، همین بود. انگار می توانستم آن چه را در درونم بود با این کار بیرون بریزم.

اولین جرقه های موفقیت

سال 88 جشنواره ای در گرگان برگزار شد که من هم در آن شرکت کردم. از چند کشور خارجی هم در این جشنواره شرکت کردند، بعد از پنج سال کار کردن، اولین کارم را ارائه دادم و توانستم جایزه ی سوم را ببرم. کسانی که کارهای شان را مدت ها در کیهان کاریکاتور دنبال می کردم، آن جا بودند و من در آن جشنواره برای اولین بار استادان این رشته را از نزدیک دیدم و افتخار آشنایی با استاد عزیزم سیدمسعود شجاعی طباطبایی را پیدا کردم. شخصی که در پیشرفت کاری ام نقش بسیار پر رنگی داشت. همین جایزه و همین برخورد نزدیک با استادان این رشته باعث شد انگیزه بگیرم و دلم بخواهد کارم را ادامه بدهم. تصمیمم برای ادامه زندگی ام این بود که به شکل جدی بروم سراغ کاریکاتور. آن اوایل در شهر خودمان شروع به کار کردم اما دخل و خرجم با هم نمی خواند و نمی توانستم از این راه درآمدی پیدا کنم. آمدم کرج تا شانسم را در شهرهای بزرگتر امتحان کنم. اینجا هم البته کار ثابت و مشخصی پیدا نکردم، راستش پیدا کردن کار در حوزه ی کاریکاتور خیلی سخت تر از بقیه کارهاست.

ارزان ترین قلم نوری بازار

بعد از آمدن به تهران خواستم قلم نوری را امتحان کنم. ارزان ترین قلم نوری بازار چیست؟ این همان سوالی بود که از یکی از دوستانم پرسیدم. کل پس اندازم 200هزار تومان بود، 90 هزار تومان آن را دادم و ارزان ترین قلم نوری را خریدم. آن زمان هنوز کلاس و کتاب های زیادی برای آموزش کار با قلم نوری وجود نداشت، من هم که به خودآموز بودن عادت داشتم، فقط روی پشتکار خودم حساب کردم و دست به کار شدم. آن روزها طرحی از چهره ی رابرت دنیرو کشیده بودم، تصمیم گرفتم به عنوان نمونه آن را اجرا کنم. دوباره افتان و خیزان رفتم جلو و تلاش کردم قلق های آن را یاد بگیرم. همان موقع جشنواره فجر فراخوان داده بود و من همین اثرم را به جشنواره فرستادم. بعد از یک ماه به من زنگ زدند که بیایید اختتامیه، کارم برگزیده شد و من نفر اول جشنواره شدم. آن هم با همان طرحی که به عنوان تمرین شروع کرده بودم، راستش من تمریناتم را هم جدی انجام می دهم، به خاطر همین هم توانستم موفق شوم. تعداد دیگری از استادان مثل کامبیز درم بخش و جواد علیزاده را در این جشنواره دیدم. پایم به خانه کاریکاتور باز شد و توانستم یک قدم دیگر جلو بروم.

آرزوهای بزرگ

از آن زمان بود که به شکل جدی در جشنواره ها حضور یافتم و یکی یکی جلو رفتم. درست است که این هم یک جورهایی منبع درآمد به حساب می آمد اما باز هم نیاز به کار ثابتی داشتم، بعد از شرکت در جشنواره ها و شناخته شدن، پیشنهادهای کاری هم یکی یکی از راه رسیدند. هم با روزنامه ها کار کردم هم با سایت های خبری و هم با تلویزیون، بالاخره بعد از این همه سال توانستم خودم را از لحاظ مالی به ثبات برسانم. یادم است اولین روزی که نشستم و یک کاریکاتور کشیدم خیلی ذوق زده بودم، همان روز تصمیم گرفتم در بیست و پنج سالگی در ایران چهره باشم. سال 83 این را گفتم و واقعا سال 92 این اتفاق افتاد و من توانسته بودم در همان سنی که گفته بودم به آنچه می خواستم برسم. در بیست و پنج سالگی با خود گفتم که در سی و پنج سالگی باید بهترین کاریکاتوریست چهره دنیا باشم. الان هم دنبال همین ماجرا هستم، هدف الان من همین است و دارم برای رسیدن به آن تلاش میکنم. آرزوی دوری نیست و به نظرم می توانم به آن برسم.

هرجایزه ای یک داستانی دارد از برزیل با عشق

بسیاری از غول های کاریکاتور چهره اهل برزیل هستند. به خاطر همین هم هست که دو سالانه ی این کشور جشنواره ی مهم و معتبری به حساب می آید، از آن جشنواره هایی که بیشترین جوایزش نصیب خود برزیلی ها می شود. من البته به این حرف ها بی توجه بودم. دوستم داشت برای این جشنواره کاری ارسال می کرد. به من هم پیشنهاد داد که اگر طرحی دارم بفرستم. من هم کاری را فرستادم و بعد از مدتی ایمیلی آمد مبنی بر این که جایزه ی اول را برده ام. این جایزه خیلی برایم مهم بود. چرا که توانسته بودم خیلی از برزیلی ها را در کشور خودشان پشت سر بگذارم و جایزه را بگیرم. دوست داشتم برای اختتامیه بروم که متاسفانه نشد، وقتی نتواستم حضوری بروم قرار شد از یک راهی جایزه را به دستم برسانند. کار خیلی پیچیده و زمان بری بود. خودم وسط راه خسته شدم اما دبیر جشنواره کوتاه نمی آمد. کار به جایی رسیده بود که گفتم من قید جایزه را زده ام اما دبیر جشنواره می گفت: نه ما تعهد داده ایم، شما در جشنواره شرکت کرده ای و باید جایزه ات را بدهیم. گفت: اگر مشکلی برای ارسال مستقیم پول هست شماره ای خارج از کشورتان بده تا مبلغ جایزه را برایشان بفرستیم. من شماره یکی از آشناهایم را در خارج از کشور دادم، وقتی این شخص برای گرفتن پول به بانک رفت از او اطلاعاتی مثل مبلغ دقیق پول و ... خواستند، ما هم که رسید نداشتیم از همه جا بی خبر بودیم. همان موقع به دبیرجشنواره پیغام دادم و ماجرا را گفتم. اوگفت من الان تعطیلم و همه ی اطلاعات در سیستم های محل کارم است. فاصله ی خانه تا محل کارم هم چهارساعت است. من الان می روم و این اطلاعات را برایتان می فرستم. راستش من فکر نمی کردم روز تعطیل از استراحتش بزند و برود دنبال کار من، ولی در کمال تعجب چهارساعت بعد اطلاعاتی که می خواستیم در ایمیل بود، حتی بعدش تماس گرفت و پرسید مشکلی نداری؟ توانستی پول را دریافت کنی؟ من هم گفتم بله و تشکر کردم.

غرق شدن در کار/ اوقات فرغت آرش چگونه پر می شود؟

کل کار روزانه ام شده کاریکاتور. بسیاری از مسائل دیگر را از زندگی ام حذف کرده ام تا بتوانم روی کارم تمرکز کنم. گاهی وقت ها ممکن است ساعت های زیادی از شبانه روز را کار کنم، زمان هایی هم که بحث جشنواره مطرح می شود از خورد و خوراکم می زنم و همه ی زندگی ام را می گذارم برای کار. وقتی توی کار غرق می شوم، دیگر گذر زمان را حس نمی کنم. دوستی داشتم که شب ها وقتی می خوابید من مشغول کار بودم صبح ها هم که بلند می شد می دید من همچنان در حال کارم.

ورزش

ورزش بزرگ ترین تفریح من است. من سال هاست بدنسازی کار می کنم، حتی مدتی به شکل حرفه ای آن را دنبال کردم ولی الان تفننی کار می کنم. کسانی که برای اولین بار من را می بینند، فکر می کنند ورزشکارم. راستش ظاهرم شبیه هنرمندها نیست به خاطر همین مردم دیر قبول می کنند که من یک آدم هنری هستم. باشگاه هم که می رفتم وقتی شغلم را می گفتم باور نمی کردند. بهشان می گفتم بروید اسم من را در اینترنت سرچ کنید تا مطمئن شوید.

سینما

هر زمان که وقت خالی داشته باشم حتما به سینما می روم. چون کارم زیاد است در طول روز نمی توانم برای فیلم دیدن برنامه ریزی کنم. معمولا به سئانس های آخر می رسم.

کتاب

به رمان و داستان علاقه مندم. با این حال خیلی کم کتاب می خوانم، بیشتر مطالعه ام صرف خواندن نشریه ها و سایت های خبری می شود چون کارم به خبر وابسته است و اگر از اخبار اطلاع نداشته باشم نمی توانم دوام بیاورم.

رمز موفقیت آرش چیست؟ / شانس دخالتی ندارد

آرش 35 جایزه بین المللی دارد. آن هم در زمینه ی کاریکاتور که نسبت به کارتون تعداد کمتری جشنواره برای آن برگزار می شود. داشتن این همه جایزه از سال 88 تا 95 برای بسیاری دور از باور است، به خاطر همین هم هست که برای بسیاری از ما این سوال پیش می آید که چطور کسی می تواند این همه جایزه ببرد؟ پای تصادف و شانس در میان است یا جایزه گرفتن قلق خاصی دارد؟

در جشنواره ها بحث شانس اصلا دخیل نیست. شاید برنده شدن در یکی دو تا جشنواره را بشود به پای شانس نوشت اما بیشتر از این امکان ندارد، نکته این است که باید جشنواره را بشناسید، این که چه سلیقه ای دارد و روی چه موضوعاتی تاکید کرده، فهمیدن همین نکات است که باعث می شود کاری بهتر دیده شود. نکته ی بعدی هم این است که باید کارتان را در سطحی ارائه بدهید که بیشترین مخاطب را جذب کند  وتقریبا همه پسند باشد، برخلاف آنچه به نظر می رسد ریسک شرکت در جشنواره ها خیلی زیاد است. چون همیشه باید کاری بهتر از قبل ارائه بدهید. تا چند سال قبل می شد یک کار را برای چند جشنواره فرستاد، یکی از کارهای من در چهار جشنواره مثل جشنواره های کرواسی و لهستان اول شد. الان البته سخت گیر تر شده اند و این قانون را برداشته اند.

منبع: همشهری جوان


آرش فروغی  متولد 1367، لیسانس گرافیک

از یک طراحی ساده در کلاس درسی درخرم آباد تا رسیدن به مهم ترین جایزه ی دوسالانه در برزیل ...

Currently unrated


مطالب مرتبط







خانه

© 2005-2017 irancartoon.ir All rights reserved.

irancartoon.com
Powered & Hosted by: Gardoon Web Solutions
Gardoon Web Solutions