ایران کارتون:
دهه ها پیش وقتی که خان خانان، به حسین استامبولی اطمینان می داد که اگر چمدانش را به مقصد باکو ببندد، نامش جاودانه می شود، حسین استامبولی تنها آدمی بود که کفش مخصوص فوتبال داشت، پس شهرت او دو برابر می شد، در کنار آن همه فوتبالیست گیوه پوش.
این ماجرا به عنوان اولین سفر ورزشی ایران، اولین سوژه کارتون ورزشی ایران و اولین جنجال در در این زمینه در هیچ تقویم رومیزی و جیبی نوشته نشد.
وقتی بادکوبه از ایران دعوت کرد تا تیم منتخب مملکت فارس را به آن جا بفرستد، مرزی نفرت آمیز وجود نداشت که کاروانسالاران «حنا» را کمی حتی به اضطراب وا دارد. در میان سلام و صلواتی که تیم منتخب ایران یا حتی تیم منتخب تهران یا حتی تیم منتخب «کلوپ تهران، توفان و اسپرت ارامنه» را به جاده می فرستاد و بعد از کاسه آبی که مادری پشت سر «عزیز قبله» می پاشید دو مرد همت کردند، ابوالفضل صدری، صدراعظم عجیب و غریب ورزش ایران که آدم را به یاد صداقت و سادگی های نسل «لورل و هاردی» می اندازد و میرمهدی ورزنده با آن شورت فراموش نشدنی اش و یک چیز وسیع و غریبی به نام اراده.
وقتی که حسین علی خان سردار (دروازه بان) حسین صدقیانی (حسین استامبولی) علی کنی، محمد علی کن، رضا قلی کلانتر، هراند، پل، عزیزالله افخمی، محمدعلی و احمد علی خان سردار، حسن مفتاح، امیر اصلانی و عزیز اقتدار (عزیز قبله) سوار دو کامیون شدند، در اولین مقصد (رشت) از عتیقه ترین تیم ملی ایران، حسابی استقبال شد. بسیاری از آن ها که تا آن شب در هتل نخوابیده بودند، مزه استراحت در گراند هتل رشت را چشیدند. یک روز یک کشتی «زپرتی» در بندر بی میراث انزلی، 14 «موزه ای» و «کشتی ندیده» را به بادکوبه برد. اکثر قهرمانان «دریا ندیده» متهورانه و متهوعانه! به باکو رسیدند.
در بندر بادکوبه چندین هزار به احترام ایشان، کلاهشان را برداشتند و در سایه هفت سالگی سوسیالیسم اولین بازی خارجی ایرانی ها در برابر باکو به شکست انجامید. در این بازی خان سردار نهصد و نود و نه گل آذری ها را گرفت! در دومین بازی یک نتیجه مساوی بدون گل با دانشکده نفت به دست آمد. اما در سومین بازی تیم کلنی باکو با کاشتن 4 گل درون دروازه ایران بعضی از تماشاگرانی را که از پشت بام های کاهگلی این مسابقه را تماشا می کردند وا می داشتند که به زمین بپرند.
وقتی که راه راه پوش ها به ایران برگشتند، زیر بغل همه خدابیامرزها یک هندوانه یا یک توپ فوتبال جا می گرفت. آن ها انتظار این استقبال تاریخی در حد اولین مقامات مقدس فوتبال فرهنگ رفته ایران را داشتند.
چند روز بعد روی جلد روزنامه های فکاهی ناهید، کارتونی چاپ شد که شکلی کفرآمیز تلقی می شد و حتی غیرقابل هضم برای «بزن بهادران زمین دولت».
کارتونیست "ناهید" یک فوتبالیست روسی را کشیده بود که با نوک کفش فوتبال به زیر فوتبالیست های ایران زده و هر یک از آنان را در گوشه ای پخش و پلا کرده است. شرح کاریکاتور فقط همین بود: نتیجه مسابقه ایران – شوروی.
روزی که یک چوب فروش تهرانی به خاطر چاپ این کارتون «نوکیسه» شد، در عرض چند ساعت ده ها چوب کلفت را به فوتبالیست هایی فروخت که فکر می کردند اسم شان در تاریخ می ماند. اما حالا مضحکه تاریخ شده بود. همان روز فوتبالیست ها، چوب ها را در زیر کت های خود پنهان کرده و دفتر روزنامه فکاهی ناهید را در یک چشم به هم زدن ویران کردند. با حضور امنیه ها، از آتش زدن ناهید جلوگیری شد. آن روز تنها روزی بود که چند جوان ورزشکار را به جرم آشوب به توپخانه بردند. همان شب زندان تهران پرافتخارترین زندانی بود که حبس یک تیم ملی را در طول تاریخ تحمل کرد.
محبوسان باستانی فوتبال ایران بعد از یک شبانه روز حبس، شناخته شدند، آن ها را با وساطت و التزام و تعهد آزاد کردند، اما از سرنوشت کارتونیست ناهید خبری نمانده است.