متولد خرمشهر ۱۳۵۱ - دوران کودکیم خلاصه میشود در ۳ عبارت : بازی در کوچه، نقاشی و صفهای طولانی نانوایی ها.از همان ابتدا کشش زیادی نسبت به نقاشی در من وجود داشت، تا آنجا که وقتی توی کوچه نبودم توی خونه مشغول نقاشی کردن بودم. در واقع نقاشی برای من ابزاری بود برای عینیت بخشیدن به آرزوهای کوچک و بزرگم.هرچند که خیلی از اون آرزو هایی که داشتم یا اون چیز هایی که میخواستم داشته باشم رو به دست نمیآوردم ولی نهایتان ثمرهٔ این تصویر سازی آرزو هایم دلیلی شد بر نمرهٔ خوب کلاس هنر، نمره هایی که می تونست کسری معدل ثلث رو که معمولان بین ۱۵ تا ۱۶.۵ بود جبران کنه فکر میکنم همین نگاه کاربردی به نقاشی زمینه علاقه من به طراحی رو فراهم کرد و به همین دلیل تصمیم گرفتم در مقطع متوسطه رشتهٔ هنر رو انتخاب کنم.سال ۱۳۶۶ وارد هنرستان هنرهای زیبای اصفهان شدم، جایی که مسیر زندگی من رو تغییر داد و به جای خدمت در پادگان ۰۵ کرمان درهای دانشگاه هنر تهران رو بر رویم باز کرد.سال ۱۳۷۰ دانشجوی ترم ۱ رشتهٔ نقاشی دانشگاه تهران شدم، آرزوی که هیچوقت طراحیش نکرده بودم.
در خلق یک کاراکتر قبل از هر چیز طراح باید قابلیت معادل سازی فاکتورهای شفاهی به تصاویر ذهنی رو داشته باشد. طراح در این مرحله با بر شمردن خصوصیت ظاهری و رفتاری کاراکتر شبحی از اون رو در ذهن ترسیم میکنه و تصمیماتی رو اتخاذ میکنه که برآمده از درک طراح از علوم انسانیست. علومی مثل روانشناسی چهره - رفتار اجتماعی - تیپ شناسی - باورهای بومی و فرهنگی و سلیقههای شخصی هرکدام از این خصوصیت مثل قطعات پازل کد تصویری مستقلی دارند و این طراح است که قطعات این پازل رو همراه با سعی و خطا در کنار هم قرار میده تا در نهایت به ترکیبی برسه که تمامی خصوصیت شفاهی رو شامل میشه.
البته این پایان کار نیست، بعد از این طراح مجموعه خصوصیات کشف شده رو با اصول زیبا شناسی - تکنیکهای فردی و ذائقه گرافیکی خودش ترکیب میکنه و در نهایت کاراکتر مورد نظر خلق و امادهٔ ارائه میشه.