اولين سايت مرجع کارتون و کاريکاتور در ايران

 


  1395 / 2 / 9 سفرنامه محمدعلی خلجی از سفر به پرتغال / وردپرس کارتون 2015


اواخر خردادماه بود که از طریق ایمیل متوجه شدم که در جشنواره ورد پرس کارتون پرتغال برنده شدم و خیلی زود برام دعوت نامه و مدارک لازم برای گرفتن ویزا رو ارسال کردند.

دو هفته قبل از این ماجراها در سایتهای مختلف دیده بودم که خانم فیروزه مظفری از کارتونیست های خوب کشورمون داور این جشنواره معتبر بودند لذا بعد از این ایمیل و برای اطمینان خودم از خانم مظفری سوال کردم که این ماجرا صحت دارد یا نه و ایشان تایید کردند ولی اصلا نگفتند که چندم شدم. مثل اینکه به مسئولان جشنواره وردپرس کارتون قول داده بودن که رازدار باشن و من هم به این عقیده و نظرشون احترام گذاشتم.اما القصه

باید می افتادم دنبال ویزا گرفتن و تهیه مدارک ویزا. برای شروع کار و اینکه زمان بسیار کمی داشتم به سعید صادقی زنگ زدم تا راهنماییم کنه. چون سعید دو سال پیش تجربه گرفتن ویزا و سفر به پرتغال رو داشت. بعد از صحبت با سعید و گوش کردن به صحبت هاش تازه فهمیدم گرفتن ویزای این کشور چقدر سخت و وقت گیره. ولی چاره چیه باید شروع میکردم. مدارکم تقریبا آماده بود. دو روزی طول کشید تا مدارکم تکمیل شد. برای گرفتن ویزا میبایستی درسایت سفارت پرتغال فرم سه صفحه ای رو پر میکردم و در پایان وقت مصاحبه میگرفتم. اینترنت خونه که جواب نمیداد رفتم کافی نت منطقه تجریش تهران و فرم رو شروع کردم پر کردن که چقدر هم سخت و زمانگیر بود ارورهای مسخره ای میداد که بی علت بود به هرجهت این ارورها رو حل کردم و رسیدم نقطه پایان ماجرا که تعیین وقت مصاحبه بود. چشمتون روز بد نبینه, وقت مصاحبه خالی نبود یعنی تمام زمان هایی که برای مصاحبه تعیین کرده بودن تا دوماه و نیم بعد پر بود ولی من باید سه هفته دیگر در پرتغال باشم. مگه میشه مگه داریم؟

با ناراحتی همراه با نگرانی زنگ زدم به سعید و اونم راه هایی که به ذهنش میرسید رو بهم گفت و من هم مثل کسی که کشتی هاش غرق شده باشه نشستم یه گوشه ای و شروع کردم به فکر کردن به این موضوع که یه راهی پیدا کنم که این مشکل حل بشه. بالاخره تصمیم گرفتم که دوباره برم سایت سفارت و فرم آن لاینش رو پر کنم شاید تاریخ ها درست شده باشه. شروع کردم پر کردن ولی باز تاریخ ها پر بود اما اینبار من تاریخ دو ماه و نیم بعد رو ثبت کردم و کار ثبت نام تموم شد به امید اینکه سفارت قبول کنه که تاریخ ثبت نامم رو به خاطر این مشکلات و زمان سفر تغییر بده. فرداش رفتم در سفارت و بعد یک ساعت, ماجرا رو بصورت خیلی خلاصه با یکی از کارمندای اونجا درمیان گذاشتم و ایشون هم که خیلی برخوردشون جدی و خشک بود گفت که برو و یه هفته دیگه بیا ولی با خواهش من قبول کرد که زودتر بیام. به هرجهت سر زمان مربوطه من مدارکم رو بردم سفارت ولی اون روز اون کارمنده نبود و همکارش هم اجازه نداد که من وارد سفارت بشم. سه ساعتی منتظر شدم تا دلشون بسوزه ومن رو راه بدن. کلی استرس داشتم بالاخره کارمند جدیه اومد و ما رفتیم تو و بقیه مراحل اداری و قرار شد که ویزای من که اماده شد خودشون تماس بگیرن ومن هم منتظر. سه چهار روز مونده بود به سفرم که رفتم در سفارت که بگم پس چی شد. ولی کارمندای سفارت فقط میگفتن اگه آماده بشه بهتون زنگ میزنن و راه نمیدادن. به هرحال ویزای من دقیقا ۱۲ ساعت قبل از پروازم آماده شد و من تا لحظه آخر اصلا امیدی به این سفر نداشتم و استرس همه وجودم رو گرفته بود.

و اما سفر

پرواز صبح جمعه ۱۹ تیرماه مصادف با ۲۳ ماه رمضان بود و از اونجاییکه پرواز مستقیم نبود بلیطم بصورت تهران- استانبول و استانبول به لیسبون بود

بعد از سه ساعتی پرواز به استانبول رسیدم و در فرودگاه این شهر هم سه ساعتی معطل شدم تا گیت مربوط به پروازم مشخص شد و سوار هواپیما شدم. بعد از ۵ ساعت رسیدیم به فرودگاه لیسبون. از یک طرف خوشحال بودم که بدون مشکل به مقصد رسیدم و از یک طرف, نگران این بودم که در باجه کنترل پاسپورت مشکلی برایم پیش نیاد. آخه شنیده بودم که نسبت به ایرانیا کمی حساس هستن و مدارک رو دقیق چک می کنند. پاسپورت رو دادم و کارمند فرودگاه بعد از چند ثانیه و چک کردن پاسپورت از من دلیل سفر و اینکه برای چه کاری اومدی اینجا و هتلت کجاست ... سوال کرد که من بدون اینکه جوابی بدم مدارک کاملی که داشتم رو بهش دادم که شامل دعوت نامه ها بلیط هواپیمای رفت و برگشت و رزرو هتل ... بود وهیچی نگفتم. با مدارکی که دادم متوجه شد که من کارتونیست هستم و به کشورش دعوت شدم, جالب اینجا بود که کارمنده وقتی مدارکم رو دید رو به من کرد و از من با لبخند پرسید کارتونیستی و بعد پاسپورتم رو مهر زد و با احترام اجازه ورود داد. من دیگه خیالم راحت شده بود که بدون مشکل میتونم وارد لیسبون بشم.

بعد از گزفتن چمدان وارد سالن فرودگاه شدم و چشم انداختم به تابلوهایی که افراد توی سالن در دست گرفته بودن و به اسم خودم که رسیدم با خوشحالی به سمت دو نفری که این تابلو رو در دست داشتن رفتم و خودم رو معرفی کردم و باهم از فرودگاه خارج شدیم و با آنها به سمت شهر کاشکاش (CASCAIS) که هتلمون در اونجا قرار داشت حرکت کردیم. مسیری که تقریبا ۴۵ دقیقه طول کشید در طول مسیر با شخصی که مسئول آوردن من از فرودگاه به هتل بود راجب فوتبال پرتغال و کارلوس کیروش و رونالدو و فیگو...صحبت میکردم و اون هم با تعجب به من نگاه میکرد تا حدی که بهم گفت که متاسفانه بازی های فوتبال اینجا دراین فصل تعطیله وگرنه باهم میرفتیم ورزشگاه و فوتبال میدیدم. فکر کنین به جای اختتامیه برم ورزشگاه!

اما بهم قول داد که فردا حتما یه کتاب نفیس از تاریخچه فوتبال اونجارو بهم هدیه بده که واقعا همین کار رو هم کرد.

مقدمات هتل انجام شد و یه دو ساعتی استراحت کردم و قرار شد عصری با کارتونیست های دیگه آشنا بشیم و بریم برای شام و دیگر برنامه ها.

بعد از آشنا شدن با دیگر کارتونیستهای برنده که از کشورهایی همچون برزیل, بلغارستان, بلژیک, سوئد و هند آمده بودن به همراه پدرو که وظیفه همراهی ما در ایام جشنواره رو داشت به داخل شهر رفتیم تا شامی بخوریم و در شهر چرخی بزنیم . کم کم آنتونیو که مدیر جشنواره بود به ما پیوست و به همه خوشامد گفت. بعد از خوردن شام که همه ماهی سفارش داده بودن قرار شد که به یه کنسرتی که در یک مکان قدیمی و تاریخی برگزار میشد بریم کنسرتی که خواننده آن خانمی بود که به واسطه صدای بلندش و ریتم آثارش شهرت زیادی کسب کرده بود و گویا به تازگی از کنسرت استانبول برگشته بود. برخلاف شنیده ها دمای هوای این شهر در طول روز زیر ۲۰ درجه بود به مانند هوای فروردین تهران. شب هنگام هم هوا سرد وگاهی بارانی میشد. کنسرت با زیبایی تمام در زیر باران و نورهای خیره کننده و مردم مشتاق و شاد اجرا شد و بعد ما تصمیم گرفتیم به هتل برگردیم.

عصر فردا قرار بود که برنامه اهدای جوایز و افتتاح نمایشگاه را داشته باشن. برنامه جشنواره به این گونه بود که ما از ساعت ۹۰:۳۰ با پدرو و دوستان دیگر به دیدن قسمت های مختلف شهر, موزه ها و اماکن هنری و نمایشگاهها میرفتیم و تقریبا نصف شب به هتل برمی گشتیم. اما نوبت به روز اختتامیه و اهدای جوایز رسید. صبح اونروز به بازدید از موزه شهر کاشکاش که حاوی آثاری تاریخی از کارتون و تصویرسازی بود سپری شد و ما به هتل برگشتیم تا با آمادگی کامل و تر و تمیزتر به مراسم اهدای جوایز بریم.


محمدعلی خلجی و دالسیو ماچادو از برزیل

محمدعلی خلجی و کائو گومز از برزیل

مراسم در یک سالن کوچک با اشخاصی که قبلا دعوت شده بودند برگزار شد. محل استقرار و نشستن برنده ها با بقیه تفکیک شده بود که به راحتی همه بتونن هم عکس بگیرند هم برنده ها رو بشناسند. مراسم با سخنرانی مجری و با اجرای موسیقی زنده آغاز شد و بعد مجری از آنتونیو خواست تا راجب جشنواره توضیحاتی بده. انتونیو ضمن توضیح در مورد کارتون و دادن آمار که من چیزی از اونا نفهمیدم از شانکار هندی, که برنده جایزه بزرگ دوره قبل بود دعوت کرد که به روی سن بره و جایزشو بگیره. بعد از ایشان نوبت به تک تک برنده ها رسید و هر کس بعد از گرفتن جایزه خود پشت تریبون میرفت و احساس خودش رو نسبت به این جایزه بیان میکرد و ازین حرفها .من هم که خیلی استرس داشتم نگران این بودم که نتونم اون احساسی که تو اون لحظه داشتم رو بیان کنم که خدارو شکر این قسمت به خیر گذشت.

اختتامیه برخلاف جشنواره های داخلی ما کمتر از یک ساعت طول کشید و در نهایت سادگی اجرا شد. در انتهای مراسم هم بازار عکس گرفتن و امضا دادن بسیار گرم بود. روزهای بعد هم به بازدید از اماکن هنری موزه های تاریخی و دیدار از شهر توریستی سینترا و همچنین دیدن قسمت های قدیمی شهر لیسبون گذشت. از نقاط جالبی که تا بدان روز ندیده بودم بازدید از فانوس دریایی بود که تا به حال از نزدیک ندیده بودم. ارتفاع بلندی داشت و همگی به سختی بالای فانوس رفتیم و از اونجا نقاط مختلف رو دیدیم. حس خوبی داشت و همچنین ترس از ارتفاع.

شب دومین روز مهمان آنتونیو در منزلش بودیم. یک مهمانی صمیمی و دوستانه به اتفاق برندگان و خانواده آنتونیو مدیر جشنواره وردپرس کارتون. دیدن محیط زندگی و وسایل یک هنرمند همیشه برایم جالب بود و ازینکه میتونستنم در این محیط باشم و آثار هنری زیادی رو ببینم که انتونیو برای خودش جمع کرده بود لذت دوچندانی برایم داشت.

فردای انروز که روز پایانی بود به بازدید از یکی دیگر از موزه های تاریخی شهر گذشت و در بعداظهر هم به دیدن آثار کارتونی آنتونیو در مترو نزدیک فرودگاه لیسبون رفتیم. برایم جالب بود که چقدر خوب از کارتون در فضای مترو استفاده شده و چقدر در این کشور به هنر اهمیت داده میشه. انتونیو هم در کنار آثارش با غرور می ایستاد و با کارتونیست ها عکس یادگاری میگرفت و هر از گاهی توضیحاتی میداد.

یک ساعتی گذشت و من به اتفاق تعدادی از کارتونیست ها تصمیم گرفتیم که به داخل شهر لیسبون بریم و با فضای این شهر آشنا بشیم. به پیشنهاد آنتونیو قرار شد که به قسمت قدیمی و تاریخی شهر که نزدیک محلی بود که ما شب مهمان انجا بودیم و دعوت شده بودیم برویم. سوار بر مترو شده و راهی انجا شدیم. اون منطقه از شهر مشخص بود که هم تاریخی هست و هم بازارهای قدیمی در این مکان قرار داره. خیابان ها باریک بود مورب. انگار یک تپه را تبدیل به قسمتی از یک شهر کرده باشن. کم کم غروب شد و آنتونیو و دیگر برندگان کارتونیست به ما پیوستند و راهی خانه یکی از دوستان آنتونیو شدیم که خود هنرمند قابلی هم بودند. منزل ایشان بعد از گذر از یک خیابان باریک و یک سربالایی قرار داشت.شب خیلی خوبی بود. چون شب اخر بود همه سعی میکردن کاری کنن که به همه خوش بگذره تا نیمه های شب گفتند و خندیدن. بالاخره وقت رفتن رسید از میزبان تشکر کردیم و رفتیم تا سوار بر ماشین شده به هتل برگردیم. همانجا از انتونیو و دیگر کارتونیست ها خداحافظی کردم چون فردا باید به اتفاق گائو گومز و خانمش, صبح زود راهی فرودگاه می شدیم.

در راه فرودگاه بودیم که گومز از من برگه ای خواست تا چهره ام را مثل جشنواره آیدین دوغان که کشید دوباره بکشد با وجودی که سرش درد میکرد و شب قبلش کم خوابیده بود ولی انصافا خوب طراحی کرد. با راهنمایی گومز که فرودگاه پرتغال رو خوب میشناخت و زبانشون مشترک بود گیت پروازم رو راحت پیدا کردم و از گومز و همسرش خداحافظی کردم. یک ساعتی به پروازم مونده بود و من تنها مونده بودم.بالاخره هواپیمای ترکیش ایر هم آماده شد و ما رو با خودش به استانبول برد وسپس از اونجا به تهران. هنوز ماه رمضون بود که به تهران رسیدم.چه ایام پربرکتی

در پایان باید از دوست خوبم آقای سعید صادقی عزیز تشکر کنم که صادقانه تجربیات خودشون رو دراختیار من گذاشتند. بدون راهنمایی های ایشان واقعا به مشکل برمی خوردم.

و اما چند نکته:

به دوستانی که در جشنواره های خارجی برنده میشن و به این کشور ها دعوت میشن یادآوری میکنم که حتما حتما مدارکی همچون پاسپورت, بلیط هواپیما و برگه رزو هتل و همه دعوت نامه های مربوط به اون جشنواره رو همچنین شماره تلفن های دعوت کننده ها و مدیران جشنواره مربوطه رو به همراه خود تا خارج شدن از فرودگاه و استقرار کامل داشته باشند. دلیل اونم اینه که در فرودگاه به هنگام چک کردن پاسپورت در اکثر موارد از شما دلیل سفر و مدارک یاد شده رو جهت روشن شدن سفرتان به کشور مربوطه خواهند خواست.

در صورت امکان شماره تماس سفارت ایران و همچنین بستگان نزدیک و ایرانیانی که شمارو میشناسن و در کشور دعوت کننده هستند را به همراه داشته باشید.

در برخی کشورها از وارد کردن میوه ها و سبزیجات به شدت جلوگیری می کنند که به عنوان مثال در کشور کره من به این مشکل برخوردم. پس سعی کنید همراه خود چه در کیف همراه خود در هواپیما و چه در ساک بزرگی که در ابتدا تحویل داده اید این اقلام را نداشته باشید.

حتما از کارها و آثار هنری خود به شکل و فرم های مختلف مثل کارت پستال,کارت ویزیت کتابچه و... به همراه داشته باشید تا بهتر بتونید خودتان را به دیگر هنرمندان معرفی کنید.

به امید دیدار همه در جشنواره های پر و پیمون


اواخر خردادماه بود که از طریق ایمیل متوجه شدم که در جشنواره ورد پرس کارتون پرتغال برنده شدم و خیلی زود برام دعوت نامه و ...

Currently unrated


مطالب مرتبط







خانه

© 2005-2017 irancartoon.ir All rights reserved.

irancartoon.com
Powered & Hosted by: Gardoon Web Solutions
Gardoon Web Solutions