ایران کارتون:
تبعیض از جمله مرض های بد است که بر خلاف بعضی از مرض های خوب، خیلی بد است. وقتی که کلمه «تبعیض» با سرعت به گوش آدمیزاد می خورد ذهن را به شدت به سوی واژه «تبعیض نژادی» هول می دهد. توضیح این که یک روزی در حدود سیصد، چهارصد سال پیش، آقای کریستف کلمب حوصله اش از یک جا نشستن سر رفت و سوار بر یک کشتی شد و گفت ما می رویم یک جایی را کشف کنیم و برگردیم. هر کس می آید، بیاید! او رفت و رفت تا به آمریکا رسید و از کشتی اش بیرون پرید. داد و هوار راه انداخت که من اینجا را کشف کرده ام. سرخ پوستهایی که در آنجا بودند، هرهر به او خندیدند که آقا را باش! اگر تو این را کشف کرده ای پس ما اینجا چغندریم؟!
کریستف کلمب پاروزنان به اروپا برگشت و چند سوت محکم کشید که یعنی بیایید دنبال من تا برویم آمریکا. بعد اروپایی ها درآمریکا جا خوش کردند و گفتند اینجا فقط مال سفیدپوستان است، چون که ارث پدری ماست و بنابراین سرخ پوستهایی که اینجا بوده اند و سیاه پوستهایی که با ما آمده اند یا باید از اینجا بروند یا باید رنگ پوستشان را عوض کنند! در آفریقای جنوبی هم وضع تقریبا اینجوری است و سفیدپوستان می گویند چون ما سفیدپوست هستیم باید حرف حرف ما باشد. مرده شور پوست آن سفید بودنتان را ببرد!
حالا ما کاری به این کارها نداریم. حرف بر سر این است که تبعیض فقط تبعیض نژادی نیست. حتی یک نفر قصاب یا چغندر فروش و یا حتی پشمک فروش و ... می تواند به مرض تبعیض نژادی دچار شود. چطوری؟ مثلا یک چغندر فروش می تواند چغندرهای خوب و قبراق را سوا کند و بدهد به آقای فاتح قلی خان، پولدار محل و چغندرهای پس مانده و زهوار در رفته را با منت بدهد به آقای فقیران، کارمند اداره کل نمک! در مورد پشمک فروش و ... هم وضع به همین منوال است. در این صورت تبعیض می شود، تبعیض چغندری و پشمکی و ...