استاد ایستاده بود و با لبخندی ورود مرا به کلاس خوش آمد گفت. هنرجویان بسیار با نظم و ترتیب بر روی نیمکت ها نشسته بودند و دیوار پوشیده از تابلوهایی از آثار استاد بود که در ردیف های منظم چیده شده بودند. من به طرف تابلوها رفتم و به خودم اجازه دادم به آنها دست بزنم. تا به حال آثار استاد را تنها در مجله آلمانی زبان «نبلشبالتر» دیده بودم و بافت آثارش برایم بسیار مجذوب کننده بود. حالا با سائیدن دست بر روی آن ها سعی در فهمیدن تکنیک کارش داشتم.
صدای بابا ... بابا، ناگهان مرا از رویا متوجه فضای واقعی کرد، تلاش کردم به روی خودم نیاوردم و خواب را ادامه دهم که تکان های دست پسرم که یک سال و نیم داشت، مرا راحت نگذاشت. خواب آلوده به او گفتم برو دارم خواب می بینم. روز دوم عید بود و من می توانستم تا هر ساعتی که می شود، بخوابم و خواب ببینم، ولی صدای استمداد مرا کسی نمی شنید که می گفتم یکی بیاد اینو ببره. دارم خواب می بینم.
نشستم و کمی عصبانی با حالتی از رنج به پسرم خیره شدم. او حتما موقعیت مرا که از کشف رمز تکنیکی آدولف بورن درمانده و فرصت را از دست داده بودم، در نمی یافت. یادم آمد که پس از تلاش برای به دست آوردن ویزای چکسلواکی (آن موقع هنوز تبدیل به دو کشور نشده بودند) از طریق وزارت امور خارجه، برای رفتن به سفر تعلل کرده بودم: سفرم مصادف شده بود با تولد اولین فرزندم (همین موجودی که مرا در خواب هم از لذت دیدار آدولف بورن محروم کرد.)
سعی کردم با به یاد آوردن ماجرای فیلم «یاوه»، انیمیشن زیبای آدولف بورن که در جشنواره فیلم کودک و نوجوان تهران برنده جایزه اول شده بود، کمی خودم را تسلی دهم؛ هر چند تمامی اش به خاطرم نمی آمد و حسرت دیدار دیگر هم به محال پیوسته بود. داستان کودکی که به جای درس خواندن خیال می بافت و از ترس پدر سر در کتاب درس دارد، ولی حباب های زیبای ذهنش آرام آرام از پنجره به بیرون پرواز می کنند مردی صاحب ذوق از کنار پنجره می گذرد و خریدار آن ها می شود و پول خوبی می پردازد. پدر آرام آرام وسوسه می شود که پسر را به این کار وا دارد چون سود خوبی دارد. این بار پسر به اجبار مشغول خیال بافی است، ولی حاصلش زمخت و هندسی است. بدون آن که از لطافت دالبرها و منحنی های قلبی اثری باقی مانده باشد؛ «یاوه».
آدولف بورن متولد ۱۹۳۰ و دانش آموخته آکادمی هنر پراک است. بسیار زود کار حرفه ای اش را آغاز می کند و با ذهن ظریف و نکته سنج و تکنیک زیبایش موقعیت بسیار موثری را در دنیای گرافیک برای خود رقم می زند. حیطه آفرینش او گسترده است: تهیه فیلم های کوتاه انیمیشن، تصویرسازی برای کتاب های کودک و نوجوان و ساختن کاریکاتور، رشته پیوند همگی این آثار طنز درخشانی است که به طور سیال در سراسر کارهایش موج می زند.
آدولف بورن در طراحی های سیاه و سفید با صبر و حوصله و نظمی دقیق فضایی می آفریند شاد و سرخوش، بی آن که این دقت در پرداخت را به بیننده تحمیل کند و یا بخواهد قدرت نمایی سازنده اثر به نمایش بگذارد. تعدد بافت ها و تنوع خط های کناره خبر از دلمشغولی طراحی داد که می تواند به آسانی از ظرایف موجود در خط (از نظر تکنیکی) به خوبی استفاده کند. البته او در کارهای رنگی اش نیز از ما به ازای رنگی این نقطه چین ها و هاشور زدن ها استفاده می برد. استفاده از فوتک و افشانه های مختلف و خطوط کناره ای که با قم موی خیس به درون اثر روان می شود، فضایی خاص می سازند که بیننده را به راحتی به درون اثر دعوت می کند تا بتواند به سیر و سیاحتی تمام نشدنی بپردازد. خصوصا آن که اغلب آثار آدولف بورن پر از گوشه و کنایه های تصویری است و بیننده می تواند هر لحظه اتفاق تازه ای را کشف کند که در گوشه ای پنهان شده است.
او در اغلب آثارش که به تصویرسازی بزرگسالان مربوط می شود، شلوغی بی حدی را به نمایش می گذارد. اندام های انسان و حیوان و اشیا چنان در هم تنیده می شود که در کل یک پیکره را می سازند. این کارناوال گونه از گوشه ای به گوشه دیگر کادر کشیده می شود و در کناره هایش اتفاقات ریزی می افتد که برای خود سوژه های مستقل ولی کوچکی دارند. این ویژگی هاست که به آثار بورن خصلتی یگانه می بخشد.
برای کسی که دست به ساختن فیلم های انیمیشن می زند، طراحی یک اصل عمده است؛ چه در ساختن تصاویر کلیدی و شخصیت ها و چه در تکرار آن ها برای جان بخشیدن و به حرکت درآوردنشان. آدولف بورن استاد طراحی است و جانمایه آثارش را اغراق های ساده ای تشکیل می دهد که به راحتی یک گوریل یا یک شیر یا یک میمون را به موجوداتی تبدیل می کند که هر چند خصلت خود را دارند، ولی امضای طراح را هم با خود به همراه می برند و این شاید مهم ترین خصلتی باشد که یک هنرمند بتواند به سادگی و تنها با یک چرخش ساده، فضای پیرامون خود را آن گونه که می خواهد، شکل دهد.
بی اغراق، باید گفت آدولف توانسته دنیای خاص خود را خلق کند، با آدم های عجیب و غریب و کولی اش که سرخوشانه حتی با خبث طینت در حال پرسه زدن در درون کادرهایی اند که محدوده اش را او تعیین کرده است. در این میان، حیوانات چند وجهی اش به سرگرمی های خود دلخوش اند و همنشینی با آدمیان را تاب می آورند. دنیای خاصی که مهم ترین ویژگی اش طنز است، طنزی شاد که از فضای هموطن عبوسش کافکا بسیار دور است، هر چند که همولایتی بودن را فریاد می زند.